پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
باید یک مکانی باشدهر مکانی...حتی یک مکان خیالی!تا بتوانیم به آنجا برویمو از نو زاده شده ، برگردیم...
من از عشق نمینویسمفقط از تو مینویسمو عشق خود از کلامم زاده میشود ......
من که خود زاده ی سرمایِ شبِ دی ماهم !بی تو با سردیِ بی رحمِ زمستان چه کُنم؟!...
دلم از نام خزان می لرزد زانکه من زاده ی تابستانم!...