پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دخترک کبریت فروشدر شب های کریسمس، زیر برف های سپیددخترک کبریت فروش، با قدم های لرزان و سرددر تاریکی و سکوت شب، تنها و بی کسبا کبریت های کوچکش، آتشی روشن می کنددر خیابان های پوشیده از سرما و سکوتآرزوهایش، همراه با نوری کوچکبرف پوشیده و سرما را به آرامش می بخشدو امیدی تازه در دلش زنده می کندبا نگاهی به آسمان، به آینده ای بهتر می اندیشدو آرزو می کند که کریسمس امسالسالی پر از شادی و خوشبختی برای همه باشد...
تو دیدی که: به قلبم درد، جاری ست؛همان دردی، که تب می کرد، جاری ست؛نخواندی، حسّ پُردردِ دلم را؛هنوز آن التهابِ سرد، جاری ست!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
تلاش برای ثابت کردن خود به دیگران کاریپوچ بیش نیست چرا که گاهی یک رفتار سرد برای فهماندن به آدم ها کافیست اینجاست که خاموشی؛قدرت استتار کرده خود را نشان میدهد بهنوش ولیزاده...
انقلاب بود درونمخوب شد نبودی دیوانگی من رو ببینی چه حرفی می زنم ،اگه بودی اون طور ناجور نمی شدم دلتنگ تو بودم ،خیلی زیاد میدونستی دلتنگی زیاد آدم رو عصبانی میکنه ؟؟عصبانی بودم ،از تو نه ، از خودم ،که چرا اینقدر از تو پر شدم می خواستم خودم رو از تو پس بگیرم می خواستم دیگه دلتنگت نباشم می خواستم خودم باشم جنگیدم با خودم شکست خوردم گریه ام گرفت ،میدونی تو گریه هام دوباره دلتنگ تو شدم و بعد تا خود صبح همش سردم بود سرد سرد...
سردم مرا آتش بزن آتشفشان منگرمم؟مرا خاموش کن ، آتش نشان من...
عجیب!!! -- سرد است،،،لحظه به لحظه عمرم، بدونِ گرمای دستان تو!♥ به دیدارم بیاگرم شود -- زمستانِ سرد... سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
گنجشک هستم ، بر درخت تو غزل خوانمبر سفرهٔ قلب تو من ، امروز مهمانم از هیچ شعری بی تفاوت رد نشد چشمممن تشنه هستم در پی اعجاز بارانمهر روز من پاییز می بینم در این دنیامن سالها در انتظار یک بهارانمروزی مرا با سنگ می رانی ازین شاخهگاهی در آرامش کنار چشمه سارانمبا یک نگاهِ سرد ، تَرْکِ شاخه می گویمبا یک نشانی از تو بر ، این شاخه می مانمسرد است اینجا ، برف باریده ، منم تنهاسردی نکن تو با من و از خود نرنجانم...
برف هفت سالگی را بخاطر صدای پدر دوست داشتم پاشو ببین چه برفی اومده!برف ده سالگی را بخاطر آدم برفی هایش،برف چهارده سالگی را بخاطر اخبار و تعطیلی هایش،برف هجده سالگی را درست یادم نیست درمیان افکار یخ زده بودم،برف بیست سالگی قدم زدن های عاشقانه و رد پاهایم،برف بیست و پنج سالگی به بعد فقط سرد بود و سرد بود و سرد..."صادق هدایت"...
سرد است هوا پناه بر آغوشتاینجا خبری نیست مگر آغوشتراه از همه سو بسته و یخبندان استای عشق مرا بگیر در آغوشت !...
چنان سرد شده ای که، گمانم به چله ی زمستان راه دارد! (رها)...
پاییز شماره ی 99گرچه دلمرده و بی روحیگرچه تاریک و سردیگرچه به زمستان می مانیگرچه سرزمینم همه سرد و یخی شدهاما تو باشباش تا دلهای پر غصه راعلاج باشیتو بهانه ای باشبرای باران چشمهابرگ ریزت درمان استبه دلهای پردردمان......
مثل هواییسرد که می شویبیشتر درونم حس ات می کنم...!...
وقتینگاه ِ تو سرداز کنارم گذشتاندوهانِ جهان در من پیچیدند!...
سرد بود آن شب!و چندیست که شبها سردند . . . ...
برف همان دوستت دارم های باران استکه روی دستان سرد ابرها باد کرده است...
برف را دوست ندارموقتی کرمانشاه اینقدر سرد است....
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ..دمت گرم و سرت خوش باد !سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم .منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور .نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم .بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم...
هوای خیالم سرد نبودن توست...
راه سردو خانه سردو سفره سردو قلب سردای دوصد لعنت به هرچه سردی و دورانِ سرد...
عشق انسان را داغ میکنهو دوست داشتن پخته،هر داغی روزی سرد میشه، ولی هیچگاه پخته اى دیگر خام نمیشه ....
من عاشقی کردم تواما سرد، گفتیاز برف اگر آدم بسازی دل ندارد...
سرد است هوابیرون اگر میرویدستهای مرا هم با خودت ببر!...
شهامت می خواهد سرد باشیاما گرم لبخند بزنی...
هر آدمی رنج هایی در دل داردکه از دیگران مخفی میکند،بیشتر اوقات شخصی راکه سرد خطابش میکنیمدر اصل غمگین است......
من که خود زاده ی سرمایِ شبِ دی ماهم !بی تو با سردیِ بی رحمِ زمستان چه کُنم؟!...
به بوسه هایت قسمزمستان سردی در راه استکمی جلوتر بیاشراب لبانت را می خواهممی گویند وقتی مست باشیزمستان چله ی تابستان است…..!...
خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من رابفهمد روزگار غمگسار سرد من را...
زمستان ها هرگز سرد نخواهند بود اگر تو خاطراتی گرم از شخصی خاص داشته باشی!...
به گوش ام خش خش پاییز زرد استدل ام میعادگاه زخم و درد استنمی آید صدایی از در و دشتهوا بس ناجوانمردانه سرد است...
اشک هایم که سرازیر می شونددیر نمی پاید که قندیل میبندندعجب سرد است هوای نبودنت …...
عشق منمهم نیست امروز چقدر سرد باشهتو گرما بخش منی...
زمستان سرد نیستدرد است وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !...
زمستون و روزای برفیش برام سرد نیستنتا وقتی خاطرات گرمت همرامه...
شب هایم بدونِ بازوانتچقدر سرد می شود ...در خوابم امشب گذر کن شاید تو رابه آغوش کشیدم... ️️️...
تو نباشی جهانم سرد است....
در من سرد شددو فنجان چایکه قرار بودبا هم بنوشیم...
وقت هایی هم که سرد بودینمی فروختمت به آتیش بعضی ها...
چه سرد استتو را می گفتکه می وزیدی....
بیا دوباره کوچه را خاکی کنیماز این آسفالت های سردبوی آمدنت بلند نمی شود....
حالا میفهمم که چرا اتاقک آغوشت سرد سرد بود….گرمای افکارت در رویاتن او را گرم میکرد…!...
سکوت سرد فاصله ها تنم را میلرزاند...
برگای زرد منو یاد تو میندازنچه زود رسید پاییز بازماما این بار تو مال من نیستیروزا دارن آروم آروم سرد میشنغروبا دلگیرترنهمه دنیا بهم میگن نیستی...
چقدر صدای آمدن پاییز شبیه صدای قدم های تو بود/ ملتهب/مرموز/دوست داشتنی...چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست نه گرم/نه سرد /همیشه بلاتکلیف......
آرزو دارم بفهمی درد راتلخی برخورد های سرد را...
از دهن افتاده ای..!!مثل یک استکان چایهمان اندازه سردهمان اندازه تلخ......-...
مبارزه انسان را داغ می کند و تجربه انسان را پخته می کند!هر داغی روزی سرد می شود ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود!...