سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
هرکسے دیدهٔ خود را به حرام اندازدروحِ خود را زِ هوس زود به دام اندازدچاه از یکطرف و خواهش مُرداب زِ شوقمانده شب ، ماه ، رُخش را به کدام اندازدشاعران از تو به وجد آمده و مَحو رُختهر کدام از تو به هرگونه کلام اندازدزن که باشے و سراپا همه عشق و همه نورنتواند که تو را کَس به ظَلام اندازدآسمان راه “فرشته” است که خورشید در آننورِ زیباے شما را لب بام اندازد...
زن که باشی ...دوست داری ساعت ها برایش از عشق فلسفه ببافی تا یک لحظه لبخندش را ببینی .می توانی تمام دردها را تحمل کنی و تنهایی به دوش بکشی ،اگر درمانش آغوش معشوقه ات باشد .ساعت ها با حرف هایش کلنجار میروی ، ذهنت جنگی میشود با هزاران سرباز تنفر ...اما با یک نگاهش ، لبخندش ، صدایش همه چیز رافراموش می کنی .زن که باشی ...تمام راه های دلبری کردن را بلدی اما فقط برای یک نفر ..هدی احمدی...
زن که باشیرها کردن بلد نیستییک نفر را همیشه با خود داری....