زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
دلنوشته های هُدی
برای دل خودم مینویسم ✍
حضرت یار
به تو قول خواهم داد آوازه ی عشق ما تا بی کران ها خواهد پیچید
اگر دست به دست من بدهی و همراه شوی
بعد ها از علاقه ی ما حرف ها خواهند زد
عشقی هم چو عشق احمد به آیدا
بلکه شیرین تر و پایدار تر از عشق جلال به سیمین
بر روی قطعه قطعهٔ خان...
متن هدی احمدی
کاش میدانستی خنده هایت احاطه کرده است تمام جهانم را
به تو می اندیشم
ای فراتر از هررویا
به لمس انگشتانت در لابلای گیسوانم
به گرمای آغوشت به شیرینی لبخندهایت
کاش میدانستی چقدر غروربرانگیزاست
عاشقی باتو.....
درمیان مردما...
متن هدی احمدی
من دور از تو در آغوش سیل چشمانم، کنج حیاط دلتنگی، گم می شوم. اگر تو باز نگردی این انتظار خفته در سینه ام از تمام وجودم تنها تلی از خاکستر را باقی می گذارد. دیگر طاقت شنیدن طعنه ی اختران و فلک را ندارم که چرا زیر این آسمان، دور از آغوش دستانت و بدون ...
متن هدی احمدی
ماه دلم
کمی بتاب در شب های بی روزن زندگی ام
خودی نشان بده
چراغانی کن این منِ معلق را
میان آرزو کردن و نداشتنت!
به خواب هایم بیا
تا بتوانم دوباره صدایت بزنم و
انعکاس کنم نوای دل انگیز جانم را...
بتاب و پرکن
این خلاء مطلق بی تابی را...
ما...
متن هدی احمدی
میخواهم به تو بازگردم
همچون خاطرات بیماری که حافظه اش بهبود می یابد.
همچون سرزمینی که از اِشغال شورشیان خارج می شود.
شبیه اسیری که حکم برگشت به وطنش می آید.
می خواهم به تو بازگردم
حبس شوم میان بازوانت
موسیقی بیکلامِ احساس، فضا را پرکند.
گیسوا...
متن هدی احمدی
میدانے جانم!
من اگرپاریس بودم،قطعاتو ایفل میشدی.
واگر باران بودم، حتما تو ابر میشدی.
ویااگر هم شب بودم، بے شڪ تو ماہ میشدی؛
اماچہ ڪنم حالاڪہ من، خرابہ اے دردلِ ڪوچہ پس ڪوچہ هاے جنوب شدہ ام
وتو هم برفِ زمستانے بر روے خانہ هاے شیروانے دارِ شمال .....
متن هدی احمدی
مرا
دعوت کن،
مرا به پرده ی برهنه ی شب،
به مرز وحشی نفس هایت و
جذر و مدی که،
غرقم کند به ضیافت گرمای تنت
و
بازوانی که،
پناهم بدهد
از کویر سرما زده ی عشق!
مرا دعوت کن؛
مرا،
در میان مرز آغوشت،
به استثمار لبانت و صلیب نگاهی که به حراج م...
متن هدی احمدی
مرا
دعوت کن،
مرا به پرده ی برهنه ی شب،
به مرز وحشی نفس هایت و
جذر و مدی که،
غرقم کند به ضیافت گرمای تنت
و
بازوانی که،
پناهم بدهد
از کویر سرما زده ی عشق!
مرا دعوت کن؛
مرا،
در میان مرز آغوشت،
به استثمار لبانت و صلیب نگاهی که به حراج م...
متن هدی احمدی
در آغوش عریان من
ضیافتی برپاست ..
هرحرامی اینجا حلال است
محکوم کن جبرها را در
دادگاه ممنوعه ها ..
چیره شو بر تن برهنه ی من
لختی در این سرزمین
وسوسه انگیز بیاسای..
بذر عشق و هوس ،
در سایش دوتن جوانه خواهد زد ..
میان نبض و نفس های تو
...
متن هدی احمدی
این روزها خواهد گذشت
گریہ هایم ، دلتنگیهایم و تمام غمهایم را پشت سر مے گذارم
من قوے مے شوم ، قوے تر از قبل تو
میدانم روزے دلتنگ خواهے شد
دلتنگ دوستت دارم هایم
دلتنگ دلتنگیهایم
دلتنگ مزاحمتهاے گاہ و بیگاهم
روزے چشم بر صفحہ ے گوشے ات خواهے دوخ...
متن هدی احمدی
بی معرفتِ دوست داشتنیِ من!
مگرفراموش کردنم چقدرآسان بود که انقدرساده توانستی بیخیالِ تمامِ دونفره هایمان شوی!
نمیدانم شایدهم فراموشی خاصیت آدم ها باشد؛
آخر این روزها من هم فراموش کارشده ام؛
دائم فراموش میکنم که رفته ای
فراموش میکنم که فراموشم ...
متن هدی احمدی
و من
برای بوسه بر رُز های وحشی لبانت
سال ها به انتظار می مانم
من برای بوسه به گلبرگِ لب هایت ،
تیغ های تنت را
به گرمی در آغوش می فشارم...
✍️هدی احمدی
دلنوشته های هدی...
متن هدی احمدی
و من
از سرابِ جماهیرِ سرخِ لب هایت ،
سیراب نمی شوم .
مرا وعده اے دہ
بہ بوسه اے سربے از لب هایت .
لب هایم را نشانہ بگیر
و ماشہ را بڪش
✍️هدی احمدی...
متن هدی احمدی
میگویند
هیچ جایی شبیه خانه ی خود آدم نمیشود
راست میگویند
کجا آرامش بخش تر از آغوشت
کجا دنج تر از قلمرو دستانت
دلبرجان
خانه ی من آغوش توست
که چشمانت را در مسئله ی عشق به توان
میرساند
خانه ی من آغوش توست
با طنین دلنشین صدایت
در انعکاس...
متن هدی احمدی
می شود دریا شوی ، ماهی شوم من جان بگیرم ؟
یا که من دریا شوم ساحل شوی ، پیشم بمانی؟
می شود گاهی نگاهت به من بیمار افتد ؟
درد را تسکین دهی دل را بیابی؟
یا که نه ، من را بفهمی !
تلخی حالم که نه ،
این بی قراری را بفهمی ...
گر نمی خواهی بفهمی...
متن هدی احمدی
عاشق ڪہ باشے شعر تو
هم وزن با چشمان اوست
گر پلڪ را بر هم نهد
غم بر غزل دامن زند
با یڪ گرہ در ابروان
شعرت شود رنگ خزان
چون روے گرداند بہ ناز
هر قافیہ گردد نیاز
مصرع بہ مصرع عاشقی
مستے بہ عطر رازقی
✍️هدے احمدی
دلنوشتہ هاے هدی...
متن هدی احمدی
مادرم تورافرشته ای خواندند برروی زمین
که ازطرف خداآمده ای ....
اما من تورا چه نامم که میدانم ازفرشته والاتری....
آری مادرم میدانم که فرشتگان
در برابرت سربه خاک مینهند
وبر زخم های دستت روزی هزاران بار بوسه میزنند
وقلبت را خانه خدا میدانند وبر...
متن هدی احمدی
یه جمله قشنگ از یه دوست شنیدم که بهم گفت جعبه سیاه من
چقدر این واژه بر خلاف ظاهرش قشنگ و دلنشینه
جعبه سیاه مخزن اسرار آدماست جعبه ای که هم محاسن داره و هم معایب هم خوبتو میدونه و هم بدتو
هم نقصتو میدونه و هم نقطه قوتتو
جعبه سیاه من یعنی مورد اع...
متن هدی احمدی
وقتی تو هستی خودمو گم میکنم
یادم میره کجای زمان وایسادم
یادم میره اصن کی هستم
میشم یه دنیایی از شور ، انگاری دوتا بال دارم که تو آسمون چشات اوج میگیرم
خطای صورتم محو میشه ، پاهام از زمین کنده میشن ، تو خیالم به اسارت بازوهات درمیام و تو آغوشت...
متن هدی احمدی
حضرت یار
چه احساس نابیست
به تو نزدیک بودن ،
مانند ستاره به شب...
مثل الهه ی ناز وسط صدای زیبای بنان،
مثل قفس پرنده وسط نوشته های سهراب،
مثل ماهی وسط یک اقیانوس آرام...
مثل ...
مثل هرچیزی عین من و تو ...
بدون اینکه هیچ دلیلی برای نزدیکیما...
متن هدی احمدی
عزیزترینم
تو همان تک ستاره ی دلربای آسمانی
که بنا به قسمت و تقدیر
یا به پاداش گناه و تقصیر
مرا در سیاهی شب های درخشان چشمانت
افسون کرده ای...!
بودنت چقدر زیباست،
ماه من!
دلربای درخشان من،
در آسمان دلم بتاب
که تابیدنت
عشق و امید و زندگی را
...
متن هدی احمدی
می خواهم باور کنم دیگر غمی نیست و هیچ گره ایی کور نمانده
می خواهم باور کنم ،خوشی زده زیر ِدل ِتمام ِمردم شهر و همه از زور ِبی غمی ،غمگینند...
دوست دارم عزمم را جزم کنم و
با جسارت زیباترین واژه ها را قطار کنم کنار هم،
که چه روزگارِ خوشی است و هم...
متن هدی احمدی
قشنگی دنیا به داشتن کسیه که تو رو میفهمه
کسی که بودنش بهت اطمینان خاطر میده
کسی که نمیزاره غم به دلت بشینه، واسه حال خوبت هر کاری میکنه
کسی که دلتنگیاتو درک میکنه و میشه سنگ صبورت
قشنگیه دنیا به داشتن کسیه که دوستت داره، دوستش داری، با شادیات ...
متن هدی احمدی
بعضیا حال و هوای خوبن ، معجزه ی لبخندن ، ناخواسته دلیل خوشی دلت میشن
مثل حال و هوای روزای بچگی، انتظار کنار سفره ی هفت سین با صدای اسکناسای تانخورده لای قرآن .
مثه عطر گلای یاس اردیبهشتی و هوای دل انگیزش .
مثه خرداد و تموم شدن امتحانا، پاره شدن...
متن هدی احمدی
روزے میرسد ڪہ در خاطرہ ها من بزرگترین اشتباہ تو باشم و تو زیباترین اتفاق من
من درد باشم و تو سرد
من سڪوت باشم و تو فریاد
روزے من از دیار قلبت ڪوچ میڪنم و تو در میان قلبم تا آخرین ضربان اتراق میڪنے
روزے ڪہ تو مرا ازیاد خواهے برد ، من زمین و زم...
متن هدی احمدی
میخواهم به تو بازگردم
همچون خاطرات بیماری که حافظه اش بهبود می یابد.
همچون سرزمینی که از اِشغال شورشیان خارج می شود.
شبیه اسیری که حکم برگشت به وطنش می آید.
می خواهم به تو بازگردم
حبس شوم میان بازوانت
موسیقی بیکلامِ احساس، فضا را پرکند.
گیسوا...
متن هدی احمدی
میخواستم اسیرِ دنیایے باشم
ڪہ توآن رابرایم ساختہ باشی
بہ دور از تمامِ آدمهایِ مزاحم
تنهامن باشم وتو
وآسمانے ڪہ ماہ شبهایش باشی
وحالا زندانیِ جهانے شدہ ام،
ڪہ بہ جز تو
شب هست
آسمان هست
اما ماهے نیست.
اینجا تادلت بخواهد دلتنگی و بے قراری
...
متن هدی احمدی
پایان را میدانستیم، اما آغاز ڪردیم
مثل رفتن زیر باران، بدون چتر
وَ رقصیدن و چرخیدن در هیاهوے
قَطرات وَ خیس شدن با عشق،
با آنڪہ میدانیم پایانش تب و درد است.
مثل نوشیدن قهوہ ڪہ بدجور دلچسب
میشود اما تلخے اش ماندگار .
آرے آخر قصہ ما از ابتدا...
متن هدی احمدی
کنارم بنشین
دلتنگ شانه هایت شده ام
دلتنگ شب های فروغ خوانی و
غزل های عاشقانه...
انتظار آمدنت را می کشم و
برایت همان چای همیشگی
با عطر بوسه هایت را آماده کرده ام!
تو باشی و نوازش هایت
تو باشی و دستانت
اصلا ما را چه به فراق زمانه
چه به...
متن هدی احمدی
ابدی من
شب را به تاب گیسوانم بنواز
صبح را به نوازش نگاهم برسان
صدایت را به رگ گردنم بلرزان
شبنم نشسته بر روی گونه ام را
به قلبت جای بده
اه را از سینه ام بگیر
نگاهت را به جزر و مد دریایی
نگاهم طوفان کن
شناورم کن در موج هستی ات
نامم را رهاتر...
متن هدی احمدی
ادامه