یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
قدِ خاموشیِ یک زیرگذر ، غمگینممثل گنجشک ( که خورده به سپر) غمگینمرفتم از دست و نیاورد به دستم ، دستی…من ازین – دست " مکرر" ، چه قَدَر غمگینمسرو ماندم که جگر- گوشه ی پاییز شومطلبیدند فقط سایه و بر... غمگینم...به چه دردی بخورد خیره ی خود- رو؟ - آتش!آب - ناخورده ام و خورده- تبر... غمگینم...سگی آن توست که هر روز ، مرا می گیردچه خبر آینه جان؟ - هیچ خبر! غمگینم!سرد و گرم است زمینی که در آن می شکنمآآآه... تقصیرِ...