پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
رفته ام با پا نه، اما با دلم سمت حرمروح من رفته سفر جا مانده اینجا پیکرمقسمتی از خویش را من جا نهادم سال پیشتکه ای از قلب من جا مانده پیش سرورمکاش می شد زندگی را جور دیگر زد رقمتا نباشد ،آن زیارت ، عیش و وصل آخرمبا دل وجان میپریدم سوی دیدارِ تو عشقخالقم گر داده بودم ،جای پا، بال وپرماربعین باشد ،نباشم بین زوارت "حسین "عکی تحمل میکنم ،کی میشود من باورمساقیا،جامی بده ما را، که این هجران سختسوخته جان مرا ،خون کرده چشم...
بنداز یک نظر که من جان به سر شدمدر پشت پلک تو من مستقر شدمقیمت بده ز ناز خریدار می شومدر معبد نگاهه تو زوار میشوماصلا اگر اجازه دهی گیر میشومیک خادم دائم التسخیر می شوم...