سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
ِدوستش دارم!فقط در کنار اوست که میتوانم خودِ واقعی ام باشم..میان عشق های آبکی و آغوش هایبی در و پیکر این زمانه، تنها کسیست که آغوششبرای من بوی امنیت و آرامش میدهد.. حضورش دلگرمی هر روزه ی من شدهشاید مانند دیگران رمانتیک بازی بلد نباشد ، ولیقلق آرام کردن مرا خوب بلد است ، میداند کجا باید سکوتکند و کجا نازم را با جان و دل بخرد ...بلد است چگونه منه سرکشِ لجباز را سر عقل بیاورد و از من آدمیآرام و عاشق بسازد ...بلد است چگونه رف...
ِدوست داشتنت مثل نسیمه خنکه شبایه آخرِ مرداد ماهه،همون وقتایی که تو تاریکی شب لب پنجره نشستی وباد لای موهای پریشونت به رقص در میاد وآرامش تمومه وجودتو نوازش میکنه ...دوست داشتنت مثل اولین بارونه پاییزی میمونه که چیکهچیکه برگای زرد و نارنجیه درختارو خیس میکنه و بویِخوشه خاکِ نم خورده که مست از حال و هوایعشقت میکنه...دوست داشتنت به خوشمزگیه خوردنه یه کاسهآش تو دلِ سرما و برفه...دوست داشتن تو لذتی داره که وصف نشدنیترین حس دنی...