متن دلنویس
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنویس
وقتی یه غم سرزده از راه میرسه و در خونه قلبت رو محکم میکوبه،حالا هر چقدرم بخوای راهش ندی و کاری کنی تا منصرف بشه و راهش رو بکشه بره نمیشه که نمیشه.....
چون اون غم اومده تا یه مهمون ناخونده بشه.......
حالا قبولش میکنی،سعی میکنی باهاش کنار بیای،دندون روی...
یاسم
همه چی به خودت برمیگرده
هر چی بیشتر آدمای اینجا رو جدی بگیری همونقدر بیشتر اذیت میشی
آدمای اینجا رو در حدی جدی بگیر که شخصینشون اجازه میده
نه بیشتر و نه کمتر
تو از سیلی یک باد چیزی رو احساس نمیکنی
اما ضربه یک درخت یا تکه چوبی...
می خواهم بنویسم...
ازچه بایدبنویسم؟!
این رااصلانمیدانم...
فقط میدانم بایدبنویسم
خسته ام اصلانوشتن باشد برای بعد آخر میدانی؟!
هیچ نوشته ای به ذهنم نمی آیدکه برایت بنویسم...
قلم رالای دفترمیگذاردحوصله اش دیگر به سرمی رود
اتاقش راترک می کندآرام آرام به سمت پنجره می رود
خیره به رهگذارن می شود...
✍️✨🍀
ای صاحب بزرگی و مهربانی!
ای خوب تر از هر چه در معنا خوب.
ای بودنت سکون و سکنا و قرار قلب ها
ای باخبر از درون و آگاه از راز و سرِّ وجود.
ای نور، ای نور، ای نور...
از صبرت، از مهرت، از قدرتت، درون ظرف ما...
و درمیان هیاهویِ فریادِ بی پناهیِ قلبم؛
اندکی تنِ لرزانم را در آغوش بگیر...
منِ باران زده را هیچ مگو،
چمدانم آماده است و غزل خداحافظی
را خوانده ام،
گرمیِ آغوشَت در چمدان جا نمی شود،
در این لحظات پایانی چُنان سخت دستانت را
قفل دستانم کن که ذره ذره...
مثلا گلای فرشمون غنچه بدن و بزرگ شن.
مثلا خورشید و ماه بهم برسن.
مثلا داداش کوچیکم از من بزرگتر باشه.
مثلا بتونیم پرواز کنیم.
مثلا کل تابستون برف بیاد.
مثلا آب دریا قرمز باشه.
مثلا بارون مزه شیرکاکائو بده.
مثلا ی روز دوست نداشته باشم.
...Saeideh...
گل ها هم از دیدن عشق بینمون ذوق زده شدن، هی خوشگل تر شدن روی موهات، هی خوشگل تر شدی، هی قلبم بیشتر ذوب شد، هی به تویی که قرص قلبمی بیشتر احتیاج پیدا کردم:)♡
نویسنده : نگار عارف
دیالوگ رمان : قلب نا آرام
قلب شکسته ای به انتهای داستان زندگی رسیده است،
دیگر هیچ توانی برایش باقی نمانده ،
به یاد انچه که بر سرش آمده دوباره قلبش از درد مچاله می شود
به یاد ان هوسی که به بهانه عشق درگیرش کرده بود از بغض بسیار خفه می شود
آری ! هوسی...
آهای! صدا های درون مغزم ڪه خفه نمیشوید! بگذارید ڪمی در حال خودم باشم! میخواهم همان موسیقی دونفره مان را گوش ڪنم بلڪه از ڪمبود وجودش همان ته مانده نفسم نیز به یغما نرود! گرچه...، مگر در نبود او اڪسیژنی برای تنفس وجود دارد دیگر؟! :))
نویسنده : نگار عارف
ایݩ روز ها...، حٺی آهنگ ها هم دلٺنگ شدھ اند! دلٺنگِ هم خوانۍ هاۍ دو نفرھ ای ڪه، حال ٺبدیل به یڪ صدایِ پُر بغضِ تڪ نفرھ شده!=)
نویسنده : نگار عارف
آوای صدایم شدی!
سوی چشمانم شدی!
مخاطب شعر هایم شدی!
جانِ در بدنم شدی!
از نو ساختی مرا!
ترمیم کردی تکه های شکسته وجودم را !
و تنها مالک قلبم شدی :)!
مانند خستگی پس از سفری یک ماهه...
تمام عصب های تنم بی حس شده اند...
نویسنده: vafa \وفا\
ب من نگو عزیزم...
برایم قلب نفرست...
مرا گلم خطاب نکن..
این ها..
روزی آرزویم بود...
حال...
انگشت شمار حق گفتنش را دارند...
یادآور چیزهای تجربه نکرده ام نباش...
چرخ گرون چرخید..
حال چ فرقی میکند..
ب مراد ما بود یا ن..
ب قولش عمل کرد..
چرخید...
نویسنده: vafa \وفا\
وقتی کسی را میبینم ک بدون واهمه صدای خنده اش میپیچد و ترسی از دیگران ندارد...
دلم برایش میسوزد..
کاش میشد نزدیکش شوم..
آرام در گوشش بگویم..
آرام تر بخند..
خیلی ها هستند ک چشم دیدن شادی ت را ندارند...
حسرتشان ب باد میدهد خنده هایت را..
آرام تر بخند......
«آقای قاضی من به حرفای این اقای اعتراض دارم!!! دوروغه، افتراس، تهمته، من درخواست اعاده حیثیت برای موکلم دارم»
دادگاه متشنج شد و هرکسی چیزی میگفت و از سمتی فریادی شنیده میشد
اما
متهم، یا همان قاتل پرونده گوشه ای نشسته بود و فقط به میز قاضی چشم دوخته بود...