پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
« سایه ی من » پنجه در پنجه ی او افکندم سایه ام بود ولی بازیگوش گاه او گرگ پلیدی میشد من کنار تن او چون خرگوشراه می رفت چو مردی با من همه جا فکر من و با من بود مشت بر صورت او کوبیدمدست من زخمی و او آهن بودسایه ام بود ولی دشمن من با خودش عمر مرا می بلعید من پی صافی با دل بودماو ولی در پی افکار پلید پشت هر پنجره مخفی میشدنور وقتی به جهان می تابید شب که تاریک و پر از ظلمت بود راحت او در بغلم می خوابید نیمی ...