می آیی با تن پوشی از گل سرخ و یک دامن شکوفه ی سیب و سبدی پر از رازقی... تبسم که میکنی " عشق " از نگاهت سر می رود و اتاق خالی ام پر می شود از " بوی بهار "
بیا به جنگ تن به تن شلیک خنده از تو رگبار بوسه با من
از تب آن دو لب چون عسلت عمریست که می سوزم و درمانم نیست