رفتی...
و در کوچههای خاموشِ دل،
صدای قدمهایت هنوز میپیچد.
دستهایم،
به جای گرمای تو،
سایهای سرد را در آغوش گرفتهاند.
چه آسان شکستی،
آن پلِ باریک میان دو دل،
و من ماندم،
با هزار واژهی نگفته،
و بغضی که هیچ شعری آرامش نمیدهد.
ای عشق،
ای شکوفهی بیبهار،
نامت...