پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو فقط باد و باران هشتمِ ماه مارس نیستیتو ای دل انگیزِ شب های تابستانیگیسوان شب های پاییزیتو ای سوز بوران عشقتو نباشیچه کسی باشد؟!زن، زن، زن، زنتو زندگی هستی......
پاییز امسال را تنها و تنهابه جمع آوری واژه هاخواهم نشستو زمستان، بلندترین شعر دنیا رابرای عشق تو خواهم نوشت....
چه تنهایم امروزچونان آخرین روز پاییزچونان شهر کوچکمپس از مرگ نغمه های جوانی.همه چیز تنهاست امروزچونان غریبی مادرمتنها، چونان پیکر پدرمچونان جسدهای بی نامِ افتاده بر زمین.تنهای تنهایم امروز...
عشق تو آفتاب استآنگاه کهدرونم طلوع میکنی و میبینمتآن هنگام هم که میروی نمیبینمتسایهی تنم میشوی و ابر خیالمپا به پایم راه میافتی وهمراهم میشود...