متن طناز صوفی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات طناز صوفی
دلم آیینهی اسرار حق بود / که زنگ دهر او را بیدروغ بود
اگر این آینه زنگار زداید / جمال یار در وی جلوه نماید
هزاران عیب در چشمم نشسته / که عکس یار را بر من شکسته
چه سازم کز جهان، غباری خیزد / و این نقش حقیقی را...
طناز صوفی
ای که در آینه بینی، جز خودت همچشم دیگر نیست
آدمیزاد را بیش از خودت هرگز نخواه، یار
هر که در چشم تو شد تشنهٔ عُرفان و منزلت
جز به خاری و سبُکسازی تو را نگذاشت، خوار
ما که بودیم و آن گردنکشان بر مسندِ تخت
گویی از اوج فلک...
طناز صوفی
در حال بارگذاری...