گفتی که به جز من به کسی دل نسپردی نفرین به سخن چین که برایم خبر آورد!
شرح گیسوی تو را دیوانِ تشویشیم ما
ابری ام ، چندانکه باران هم سبک بارم نکرد
تفاوت من و تو هر چه بود، ثابت کرد که فرق عاشق و معشوق در وفاداری ست
دین دارها در فکر گندم های ری بودند بی دینم اما دست کم یک جو شرف دارم
هرچه می خواست ز تنهایی خود کاست ولی تا توانسته به تنهایی ما افزوده است
هر چشم فریبنده مرا یاد تو انداخت هر گوشه ی این شهر سرابی ست مقدس
به زنده بودنِ من نام زندگی مگذار
ما عاشق توایم و پشیمان نمی شویم هر توبه نامه ای که نوشتیم پاره کن ...!_
به پیشگاه خدایی به توبه آمده ام که ناصواب مرا هم ثواب می گیرد
به زنده بودن من نام زندگی مگذار که این غریب فقط رنجِ زندگانی برد
تو مرا به خنده گفتی که هنوز دوستم داری چه دروغ دلنشینی چه فریب آشکاری ...