پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ده منزل عرفان درباب توبه باز گو میکنم اندر این داستان .یقظه چون بیداری روح در قیام اگر توبه کنی میدانی چیست آن . محاسبه کنی تو در اعمالت همچو ملک گردد هر دو احوالت بر چرخ انابه می چرخد فالت حلالیت طلب از حق و انسان .پنجم التفکر به حق ذاتت بعد خودشناسی یابی سعادت از کریم پذیری لطف کرامت باید سجده کنی به حکم فرمان .تذکر یعنی که ذکری بی منت زارق المزروقین دریابد علت به سوی حق بیا رها از ذلت پندگیر از خبط خود با چشم گریان. اعتصام توسل به عشق ...
بی تو مهتاب شبی... نه ..... شب بارانی بودرشت، آبستن یک گریه ی طو لانی بود راه می رفتم و هی خون جگر میخوردم در سرم فکر و خیالی که نمیدانی بودلشکر چادر تو خانه خرابی ها کردچادرت چشمه ای از دوره ی ساسانی بود آه دریاب مرا دلبر بارانی من ای که معماری ابروی تو گیلانی بود توبه ها کردم و افسوس نمیدانستم آخرین مرحله ی کفر، مسلمانی بودهمه ی مصر به دنبال زلیخا بودندحیف، دیوانه ی یک برده ی کنعانی بو...
با دعوت ابلیس تا حوا خطا کرددرب خروجی را خدا با قهر وا کرد! بخشیده شد آن لغزش شیرین ولی حیفیک سیب ای آدم ببین با ما چه ها کرد! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنونمیگزم لب ،که چرا گوش به نادان کردم...
جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه بی یاد تو هر جا که نشستم توبه در حضرت تو توبه شکستم صدبار زین توبه که صد بار شکستم توبه...
ﺣﺎﻟﻢ ﺣﺎﻝ ﮔﺮﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ !...
ای توبه ام شکسته از تو کجا گریزمای در دلم نشسته از تو کجا گریزم...
توبه . . .عهد بستم با دل خود ز تو نامی نبرمآنکه در شور غزل توبه شکستست منممصطفی ملکی...
دیشب که دگر بار به میخانه نشستمبا یادِ لبت توبه دیرین بشکستم دیدم رخ زیبای تو در جام بلورین ناخورده شراب از رخ گلگون تو مستم لغزید یکی قطره اشکم ز دو دیده افتاد به جامی که به کف بود و به دستم تصویر به هم ریخت، رخ از دیده نهان شدچشم از می و از ساقی و از جام ببستم خون شد ز فراغت دل بیچاره مهدازین روی به میخانه شدم، باده پرستم ارس آرامی...
بسکه لرزید دل از شوق تو ای لعبت مستشیشه ی توبه ز طاق دلم افتاد و شکست...
گربه ای در گوشه ی انبار خوابش میبردآن زمان که سفره با اقرار خوابش میبردپای پولی گر میان باشد پلیس زبده ایدر مصاف حمله ی اشرار خوابش میبردزندگی را در پس پس کوچه ها گم کرده امعاقبت از این همه تکرار خوابش میبردبا مرور خاطرات تلخ دوران بلاگاهگاهی در سرم افکار خوابش میبردحجم غم از سر به انگشتان دستم میرسدهر نتی را میزنم گیتار خوابش می بردبس که از چشم و لب و مو و دهانت گفته امعکس تو در قاب بر دیوار خوابش میبردتوبه ها...
دلتنگ توأم،حضرت معشوقه کجایی؟دل تنگ تو و در کف یک میز دوتاییدلتنگ تو ای حسرت ممنوعه ی قلبمتا کِی بنشینم ، تو از این راه بیایی؟جوری خبر از این دل وابسته نداریک انگار نه انگار...تو معشوقه ی ماییصد توبه شکستیم، تو را سیر ببینیملاقدرت و لاممکن از این عشق جداییهر چیزم اگر، جمله فدای تو کنم، بازکی میرسد این عشق،بدون تو بجاییاین جمعیت ازعشق چه دانند،که من راتجویز کنندم، دل از این عشق رهاییاسطوره ی پاکی و نجابت به جه...
گیسو مفشان،توبه ی ما را مشکن چون توبه ی عاشقان به مویی بند است ..!...
امشب بگو که ای خدا شرمندتم شرمندتموا کن به روی من درو؛ من هر چی باشم بندتمیا ربنا یا ربنا…من چی بگم وقتی خودت، داری میبینی حالموامشب بیا و پاره کن؛ پرونده ی اعمالمو!گریه دوای دردمه! از من نگیر این مرهمو…خیلی خجالت میکشم؛ از بس شکستم توبموگفتی بیا من اومدم؛ دیدی چطور زانو زدم؟با صد امید و آرزو؛ خونت رو امشب در زدمیا ربنا یا ربنا… اغفر لنا اغفر لنا.....
بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکنبه شادیِ رخ گل، بیخ غم ز دل برکن...
در دنیاقانونی وجود دارد به نام قانون "کارما".قانون کارما یعنی اگر بزنی، یک روزی میخوری؛یعنی اگر شکستی یه روز خودت هم میشکنی؛خلاصه کنم برایتکه قانون کارما همان ضرب المثل معروف است که میگوید: "از هر دستی بدهی از همان دست پس میگیری"...آن زمان که دلی را شکستی،آن زمان که اشک کَسی را درآوردی،آن زمان که زخمی زدیبترس از قانون کارماکه اگر توبه کنی و پشیمان هم شوی سودی نداردو این قانون چه بخواهی چه نخواهیبر زندگی...
امشب …از آسمان باران انا انزلنا بر فرق زمین می بارد …امشب چشمانم را با آب توبه می شویمو کلام قرآن در دهانم می ریزمتا خواب چشمانم را نیازآرد …...
شبی که در آن خطاب می آید: کجایند جوانمردان شب خیز که در آرزوی دیدار، بی خواب و بی آرام بوده اند و در راه عشق شربت بلا نوشیده اند، تا خستگی ایشان را مرهم گذاریم و اندر این شب قدر ایشان را با قدر و منزلت گردانیم؛ که امشب، شب نوازش بندگان است و وقت توبه گنهکاران....
روز های آخر دلواپسی ...غصه هامان در گلو فریاد شدروی تنهایی ما خطی کشیدفصلی از خوشباوری ایجاد شدما برای زندگی شش خواستیمشانس هم با ما فقط تا پنچ بودبی رخ او شاه دل سرباز نیستبازی ما بازی شطرنج بودشعله های آبی و سرخ گناهمثل دل هامان هزاران رنگ بودآتش ما زیر خاکستر نبوددر سکوت تلخ ما هم جنگ بودآخر آبان سالی که گذشتدست ما سرد و پر از اندوه بودزیر آوار پشیمانی ماتؤبه هامان تؤبه ی نستوح بود...
تو همان توبه ای که هزار بار بستم و هزار بار دیگر شکستماما باز هم عاشقانه می خواهمتجهنم را شش دانگ میخرم اگر آغوشت گناه باشد...️️️...
صبح می بوسم تو را ، شب توبه میگیرد مراصبح مشتاقم ولی شب حال استغفار نیست...
به پیشگاه خدایی به توبه آمده امکه ناصواب مرا هم ثواب می گیرد...
سبحه بر کف،توبه بر لب،دل پر از ذوق گناه معصیت را خنده می آید ز استغفار ما...
تو گر گناه من شویتوبه نمی کنم زِ تو جام لبت بنوشم وباز گناه می کنم...!...
تو گر گناه من شوی توبه نمیکنم ز توجام لبت بنوشم و باز گناه میکنم ...!!!...
من عاشقی رااز خدا یاد گرفتمهمان لحظه که گفت:صد بار اگر توبه شکستی بازآ......
تو همان عهد ی که هزار بار بستم و توبه ای که هزار بار دیگر شکستماما باز هم عاشقانه می خواهمتجهنم را شش دانگ میخرم اگر آغوشت گناه باشد......
مستی به شکستن سبویی بند استهستی به بریدن گلویی بند استگیسو مفشان، توبه ما را مشکنچون توبه عاشقان به مویی بند است...
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنندچون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرستوبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند!...
گر تو گناه من شویتوبه نمی کنم ز توجام لبت بنوشم و باز گناه می کنم...