پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
رستم و افراسیابم که ز پا افتاده اممثل فرخزادم اما بی صدا افتاده امیا چو قبر شاعر شهنامه ی اسطوره ایکنج شهرستان مشهد بی بها افتاده امدر میان کوچ یک دسته پرستوی غریباتفاقی ناگوارم، بی هوا افتاده امگیجم از این همهمه بین سیاستها و دینمثل دودم که معلق در فضا افتاده امبی دلیل و با دلیلش بگذریم، افتاده امفصل سرما از دهان با حرف \ها\ افتاده ام(یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم) این زمان کنج اتاقی در کما افتاده امسیب ...