رستم و افراسیابم که ز پا افتاده ام
مثل فرخزادم اما بی صدا افتاده ام
یا چو قبر شاعر شهنامه ی اسطوره ای
کنج شهرستان مشهد بی بها افتاده ام
در میان کوچ یک دسته پرستوی غریب
اتفاقی ناگوارم، بی هوا افتاده ام
گیجم از این همهمه بین سیاستها و دین
مثل دودم که معلق در فضا افتاده ام
بی دلیل و با دلیلش بگذریم، افتاده ام
فصل سرما از دهان با حرف \ها\ افتاده ام
(یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم)
این زمان کنج اتاقی در کما افتاده ام
سیب و اشک و قطره آب هرگز نبوده نام من
دیشب و امروز و فردا، هر سه را افتاده ام
در غرامت دادن عشقی که یک سو بود و هست
از نگاه مردم و چشم شما افتاده ام
مهدی صحبتی
ZibaMatn.IR