شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
سایه به سایه با تو هستمسایه ام بودیو امروزدلداری اتچون بهانه های کودکیخلوت خانه های قدیمی ستببخشاگر گُل های یادت راآب پاشی می کنم!...
به تو نگاه می کنمغریبانه می نوشمچای دم کشیده ی خنده هایت راهر چند نیستی!...
شب هنگام به کنارم بیاتا گیسو بافته های شعرت رابا لبهایم بگشایم!آنگاه بگذار در کهکشان چشمانتبا ساز نوازشکبوتر قصه ی رویای ذهنم رابه خانه سپید دستهایت برسانم!و نوازش دستهایم بر گیسوان شعرهایتآرامشی را هدیه خواهد آوردکه در آرزویش بودمدر زیر سیاهی بالهایکلاغ های سیاه و سپید!...