متن یادت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات یادت
یادت،
همچون باران،
بر دلم می بارد.
هوای دلم چه خنک!
چه خوش!
من که اینجا خفته ام یادت مرا دیوانه کرد...
تو که آن جا خفته ای یادم تو را دیوانه کرد...
تمام وسایل خانه را فروخته ام
تنها یک عکس مانده
عکسِ تولدت، ما دوتا، روی مبل، در آغوش هم...
خانه روشن است
با همان شمع های کیک
نگران من نباش
امشب هم
همینجا، روی مبل، در آغوش تو می خوابم
«آرمان پرناک»
در چشم هایم /
ابرهایی لال /
تجمع کرده اند /
می ترسم /
دوباره با یادت /
تیرباران شوند!
«آرمان پرناک»
یک روز
دست از شعر می شویم
دستِ ایستگاهِ یادت را می گیرم
و سوت زنان با هم
سوارِ قطاری نامرئی خواهیم شد...
«آرمان پرناک»
پرنده یادت هرروز روی لبه پنجره ذهنم می نشیند وازپشت شیشه به من زل می زند ؛ پنجره را که باز میکنم برای دعو ت، پرواز میکند ولابلای ابرها ی خاکستری خاطرات ناپدید می شود...!؟
چه بود؟
غیر یادت های های من چه بود
نغمه ی شور و نوای من چه بود
در میان شهرک آشفتگی
کوچه نام آشنای من چه بود
جز غم دیرین ایام وصال
مژده دنیا برای من چه بود
یا که در این عالم سرگشتگی
اینهمه هول و ولای من چه...
اگر که ساکتم قول داده ام
قول داده ام به کسی که بودنش را در نبودنش به نظاره نشسته م...!!؟
اگر که ساکتم نه اینکه اهل فراموشی باشم...
قول داده ام که تازیانه ادبیات عشقی م ردش در پشت قلب عزیزم حک نشود
قول داده ام که او برود ومن...
من هیچوقت تنها نیستم...
همه جا یادت ازگذشته بامن است با درد ودردی که تا آینده بامن است از یادت.
من هیچوقت تنها نیستم...
✍️ رضا کهنسال آستانی
خسته ام از مسیر هرروزه قله خاطرات خاکستری یادت و احساسات ابراز نشده به طول پگاه تا شامگاه در کوله پشتی افکارم که درمسیر سنگینی می کند .
✍️رضا کهنسال آستانی
میگویند فراموشی اما واقعیت اینست شلاق خاطراتت مرا بی حس کرده بعد از ضربات متوالی یادت...!؟
✍️ رضا کهنسال آستانی
از چوب شاخه درخت یادت برای روحم دسته تبری ساختم تا هرروز با آن به ریشه افکارم بزنم.
عجب تیشه ای شده ای برای ریشه یادت !؟!
✍️ رضا کهنسال آستانی
هرشب بعد از ساعتها پرسه در جاده کویر یادت تشنه دیدارت زیر آفتاب سوزان خاطراتت به خواب میروم تا شاید به خوابم بیایی !؟
آخرشنیده ام تشنه که بخوابی خواب آب میبینی...
✍️ رضا کهنسال آستانی
باران ِگریه ی یادت، امسال، باغ خیالم را پُر محصول کرد
از خوشه های فراوانِ آویزانِ انگورِ دفترِ نگاشته ام گرفته، که نمانده مستم میکند شرابش،؛
تا میوه های کالی که هیچوقت انگارنخواهند رسید!
و انار خاطراتت که امسال فقط قرار است خون به جگر من کند، با دانه های...
چشمهایم پائیز برگ ریزان محبت را به تماشا نشست
دلتنگی هایم زمستان زیر سنگینی برف سکوت به سوگ نشست
مخاطب فصلهایم چه بگویم از اشکهایم
وعشقی که در انتظار حلول بهار جان داد
خدا تابستان یادت را برایم به خیر کند .
✍️رضا کهنسال آستانی
می نویسمت✍️
که یادم بماندیادت چه کرد.
باقلم 🖋 زمان برایم متوقف است ، هم تورو دارم وهم جوانی م را...
بدون 🖋 قلم امروز را دارم؛ یک آدم میانسال با مو ومحاسن سپید وقبری از آرزوی داشتنت که در گورستان دلم دفن شده...
اما درهردوحالت دلتنگ توام ؛ چه...
عمریست دلم در طلبت آه دوان است
درکوچه ی یادت همه شب پرسه زنان است
شهر دل من پر شده از عطر هوایت
یادت همه جا چون نفسم در جریان است
با حال و هوای تو نفس می کشم آری
در سینه ی من خاطر تو در ضربان است
من...