پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زیبا تر از پاییز گیسوان توست که در باد می ر قصد .حجت اله حبیبی...
پاییز استو ای کاش با مهر می آمدیتا عطر حضورتالفبای عشق را زنده می کردمیان گیسوان طلایی اتشعر می کاشتمو بارانی از بوسه می شدمبر دشت زیبای تنت می باریدمای کاش می آمدیتا دوست داشتنم رامیان آغوش گرمتفریاد می زدممجید رفیع زاد...
إذا لم تأت لمن جمالی؟وشاحی الحریری لذلک والشعر الذی أرفعته کل هذه السنوات؟ اگر تو نیایی زیبایی ام برای که باشد؟شالِ ابریشمی ام برای کهو گیسوانم که این همه سال پروردم شان؟-هنوزم همونی…...
سرزمینی دارمبه وسعت پهنای بازوانتو دریاچه ای مواج در ان نگاهت و جنگلی باران خورده در ان آشفتگی گیسوان افراشته ات من پسرکی بازیگوشکه دوست دارد به هنگام تماشای امواج نگاه دل ارامتو خسته از بازی در جنگل گیسوانِ نم خورده از باران شب هنگام در تمامیت ارضی سرزمینش بخواب رود...
قد کشیده اندگیسوان من در عاشقانه هایتتا که بی تاب کند تپش های قلب بی قرارت راآن لحظه که در باد به رقص در می آیندو عجولانه تیر عشق را بر قلبت روانه می سازند!...بهزاد غدیری شاعر کاشانی...
در هر گره زلف او شبم هزار شد!که گفت: که یکشب هزارشب نشد!؟ارس آرامی...
در من تیمارستانیستبا هزار تخت برای نخوابیدنو صداهایی موهوم که شریان حیات را میفشارنددختری که گیسوان سیاهش را تا پشت لب های سرخش میکشدو مردانه میگوید دوستم دارد...
مسیر بادها راگیسوان تو تعیین می کند؛ابرهای بارانی در راهند!...
موهایت را پریشان کن؛بگذار تیتر یک روزنامه ها شومجوانی در امواج پر تلاطمگیسوان معشوقه ی خود غرق شد......
گیسوان شب یلدایی *تو*تمام خزان مرا به باد داد......
من سالها جنگیدم تا فهمیدم :بی عشق نه گیسوان بلندم زیباستو نه چشمانِ سیاهم !و نه مردی با دستانِ زمختو گونههای آفتاب سوخته ،خوشبختیام را تضمین میکند !...
شب هنگام به کنارم بیاتا گیسو بافته های شعرت رابا لبهایم بگشایم!آنگاه بگذار در کهکشان چشمانتبا ساز نوازشکبوتر قصه ی رویای ذهنم رابه خانه سپید دستهایت برسانم!و نوازش دستهایم بر گیسوان شعرهایتآرامشی را هدیه خواهد آوردکه در آرزویش بودمدر زیر سیاهی بالهایکلاغ های سیاه و سپید!...
چال گونه،روی سبزه،گیسوان لخت و خرماهر سه راهم را نبینم چشم ها عاشق کش است...
ز هر چه غم است گشته بودم آزادفریاد از این دام زمانه فریادناگاه کمین گشود از مشرق دلیلدای سیاه گیسوانت در باد...
شانه های توهمچو صخره های سخت و پر غرورموج گیسوان من در این نشیبسینه می کشد چو آبشار نورشانه های توچون حصارهای قلعه ای عظیمرقص رشته های گیسوان من بر آنهمچو رقص شاخه های بید در کف نسیم...