چه فرق می کند که
باران ببارد یا نه؟
تو
بر سرم سایه کن
با چترِ گیسو....
آن سوِیِ گیسوانِ تو
کنار سرخیِ لبهایت
خدا نشسته
و
لبخند می زند....
هر بیتِ گیسویت
غزلی است تمام
اما
من در وصفِ تو
صد شعرِ ناتمام دارم....
رنگ رخساره شنیدی که خبر داد زمن
عاقبت در خم گیسوی تو بی رنگ شدم...
پزشک نیستم اما...
لا به لای گیسوانت ،
نسخه ی تمام دردهایم را پیچیدم.
«بهزاد غدیری»...