پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بی هوا می بوسمش از من خجالت می کشدگل میفتد گونه اش از من خجالت می کشدزیر لب می خندد و از من شکایت می کنددزدکی می بینمش از من خجالت می کشدقهر وقتی می کنم حالش جهنم می شودباز من می بخشمش از من خجالت می کشددلبر است و دلبری کردن برایش ساده استبا همین دلبردنش از من خجالت می کشدحرکت لبهای او هوش از سر من می بردبی هوا می بوسمش از من خجالت می کشد...