خواستنت را قسمت کرده ام؛ دوست داشتنت به پنجشنبه رسید، دلتنگی ات به، جمعه !! چقدر خوب ... من به همین قانعم ؛ همینکه یکروز دلتنگت باشم و روزهای بعد دوستت داشته باشم !
داشتن یه رفیق خوب چیزی بیشتر از خوب بودن یا عالی بودنه! وقتی یکی باشه که بتونی خیلی باهاش راحت باشی و وقتی به چشماش نگاه میکنی بدون ترس و دلهره حرفاتو بزنی یا وقتی داری از بین نه و آره یکی رو انتخاب میکنی و ازش بخوای که بهت...
می توانم... قد یک "جمعه"... برایت باشم!؟ وقتی به من می رسی... خیالت راحت باشد... و همه چیز را تعطیل کنی... سرت را... روی شانه هایم بگذاری ... و یک روز را ... متعلق به من باشی..
وقتی نباشی مثل من پاییز دلگیر است وقتی نباشی یک نفر از زندگی سیر است دیگر نه شوقی در سرم دارم نه امیدی یعنی جوانی با غمت از عاشقی پیر است بی شک دلت روزی برایم تنگ خواهد شد روزی که برگردی برای عاشقی دیر است یک عمر جنگیدم فراموشت...
پاییز عجیب است! یک دلتنگی و هیجان عجیبی دارد.. مثلا با اینکه دوست داری سرسبز باشد و درخت ها پربار اما حسی ته دلت می گوید..نه! زرد و نارنجی اش قشنگتر است.. یا مثلا وقتی دوست داری هوا آفتابی و گرم باشد اما ته دلت هوای ابری و بارانی را...
دوباره حالمان خوب می شود دوباره بلند بلند و بدون ترس خواهیم خندید دوباره همدیگر را در آغوش میگیرم دوباره دست در دست هم خیابان های شهر را بدون ترس قدم خواهیم زد دوباره بر گونه های همدیگر بوسه خواهیم زد دوباره نه از پشت تلفن و از فاصله دور،از...
به پاییز که فکر میکنم به یاد ماه هایی که یکی از یکی زیبا ترند و در این فصل حضور دارند به تمام هفته هایی که ما را عاشق تر می کنند به تمام روزهایی که کوتاه می شود و به تمام شب هایی که بوی باران را در خودش...
پاییز عجیب است! یک دلتنگی و هیجان عجیبی دارد.. مثلا با اینکه دوست داری سرسبز باشد و درخت ها پربار اما حسی ته دلت می گوید..نه! زرد و نارنجی اش قشنگتر است.. یا مثلا دوست داری هوا آفتابی و گرم باشد اما ته دلت هوای ابری و بارانی را بیشتر...
کعبه شد؛ نقطه شروع زمین خدا جاییکه خدا زمینش را گستراند و آن را خانه خود خواند و بر آن طواف را جایز دانست و حریم امن الهی قرار گرفت.. . از بهشت برای این خانه بزرگ سنگ سیاه خوش عطری فرستاد که هنوز بو و عطر بهشت را دارد...
بی هوا می بوسمش از من خجالت می کشد گل میفتد گونه اش از من خجالت می کشد زیر لب می خندد و از من شکایت می کند دزدکی می بینمش از من خجالت می کشد قهر وقتی می کنم حالش جهنم می شود باز من می بخشمش از من...
اگر خشکیده و زردم اسیر فصل پاییزم مخواه از من متاعی عشق که من محتاج و بی چیزم تو آن موجی که با ذلت مرا بر صخره می کوبی من آن رودم که بی منت به دریای تو میریزم چنان مشتاق دیدارم اگر بینم تو را در خواب قسم خوردم...
دلتنگی دیگه یه حدی داره خیلی از آدما میخندن و روبراه دیده میشن اما میشه فهمید که واقعا حالشون خوش نیست مرد و زن و پسر و دخترم نداره تا یه جایی آدم تحمل میکنه و بلاخره از یه جایی میزنه بیرون یکی گریه میکنه یکی قدم میزنه یکی آهنگ...
عطری که دارد گردنش را دوست دارم پیچیدن اطراف تنش را دوست دارم از ساق دستان تا عبور از شانه هایش گیسوی همچون خرمنش را دوست دارم آنسوی تن پوشش بهشتی شاعرانه است من برزخ پیراهنش را دوست دارم جز گل نمی روید به پایش، نازنینم دشتی که دارد دامنش...
این روزها حال خوشی ندارد شهریور را میگویم.. انگار از تابستان فرار می کند! آخر یکی نیست بفهماند کجا؟! کجا که انقدر هم عجله داری.. آن طرف تر پاییز ایستاده پاییز ی که چیزی برایت ندارد جز اینکه هرچه را که هم داری می گیرد..
انگار قبل از آمدنت،تو را دوست داشتم! انگار تو را در جایی و در جهانی دیگر دیده بودم انگار همه آن چیزهایی را که دوست داشتم را میدانستی و همه آنها را در تو می دیدم.. انگار تمام رویاهایم تکه تکه بهم چسبیده بود و آرزویی را که در دلم...
تو باید از همان اول باشی از اول همه چیز از عشق از دوست داشتن اصلا از همین اول هفته! از همین شنبه ️ ️️️