سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
بر پهنه ی نیلی شب، ماه نقره گون تابان شدبر نی زاران خفته، نوری از خود بر افشان شدرخ چون مرواریدش، در دل شب نور افشاندبر جان و دل من، شور و شوقی بی کران شدماه تمام، در آسمان، همچون رویایی زیبادر دل شب، چون حقیقتی عریان شدنور لطیفش، بر نی زاران می خزد آراماشک شادی، بر رخ زمین، شادمان شددر سکوت شب، لبخند ماه، بر لبان شب نقش بستنی زاران، در برابر او، عاشق و شیدان شدماه، نگهبان شب، بر نی زاران، پاسدار عشقنور پاکش، بر جان زمین، نغ...
از میانِ نی زارانِ انبوهنورِ ماه، به من تابیدههر کجا که نگاهم می چرخدتصویرِ تو در خیالم، تابیدهماه در آسمان، همچون رخِ تودر میانِ ستارگان، تنها درخشیدهنورِ تو در دلِ شب تار، تابیدهمانندِ نسیمی، بر گل ها وزیدهموجِ نور در نی ها، در نوسانمانندِ رقصِ مهتاب، در تابستاندر دلم، هوایی از دیدارِ توتو ماهِ منی، در این شب، یارشب ها به یادِ تو، به سر نمی شودماه در آسمان، همدمِ من می شوددر نگاهِ تو، هزاران ستارهدر د...