بر پهنه ی نیلی شب، ماه نقره گون تابان شد
بر نی زاران خفته، نوری از خود بر افشان شد
رخ چون مرواریدش، در دل شب نور افشاند
بر جان و دل من، شور و شوقی بی کران شد
ماه تمام، در آسمان، همچون رویایی زیبا
در دل شب، چون حقیقتی عریان شد
نور لطیفش، بر نی زاران می خزد آرام
اشک شادی، بر رخ زمین، شادمان شد
در سکوت شب، لبخند ماه، بر لبان شب نقش بست
نی زاران، در برابر او، عاشق و شیدان شد
ماه، نگهبان شب، بر نی زاران، پاسدار عشق
نور پاکش، بر جان زمین، نغمه ی جان شد
ماه تمام، در آسمان، قصه ای از دیرباز
بر نی زاران، حکایتی از راز و نیاز شد
عطر خوشش، در نسیم سحر، در دل شب پیچید
امیدی در دل شب های تیره، تابان شد
نی زاران، در رقص نور ماه، شاد و سرمست
دل های عاشق، در شب عشق، هم نوازان شد
ماه، دلبر شب، با نغمه ی مهربان خویش
بر دل شب، نغمه ی عشق، جاودان شد
ماه تمام، در آسمان، تابلویی از عشق و نور
بر نی زاران، نقش و نگاری از جان شد
بر دفتر شب، شعری از نور و شور و شوق نگاشت
ماه و نی زار، در شب عاشق، هم نوازان شد
ZibaMatn.IR