دوشنبه , ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
رودخانه خشک شدو ماهیان مردندسنگها اماحمام آفتاب گرفتند!...
گاهی خوابت را میبینم ؛ بی صدا ، بی تصویر !مثل ماهی در آبهای تاریک که لب میزند و معلوم نیست حبابها کلمهاند یا بوسههایی از سر دلتنگی ......
آه ...ای ماهماهی تنها را تو به دریا برسان...
دریا برای مردن ماهیبی اختیار فاتحه می خواندماهی به خنده گفت که گاهیهجرت / علاج عاشق تنهاست...
سنگی که شیشه ها را می شکندکنار ماهی ها چقدر آرام است...
با اجازه ی محیط زیستدریا دریا دکل می کاریمماهی ها به جهنم !کندوها پر از قیر شده اندزنبورهای کارگر به عسلویه رفته اندتا پشت بام ملکه را آسفالت کنندچه سعادتی !داریوش به پارس می نازیدما به پارس جنوبی !...
دوست داشتن را از زنْبور یاد نگرفتم که هر وقت ازگلی جدا میشه بره سراغ گلی دیگه از ماهی یاد گرفتم که وقتی از اب جدا میشه جون میده و میمیره......
تو نگاهم بکنی من بی هوا میبوسمتماهی لبهای من میلش به دریا دیدنی ست...