شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
گاهی زندگی تبدیل می شود به تقلایی غم بار و کش دار برای به دست آوردن چیزهایی که زنده نگهمان می دارد.- کارسون مک کالرز- آواز کافه غم بار...
تا بحال شده توی بیداری کابوس ببینی؟من دیده ام... وحشتناک ترین کابوس هاتوی بیداری اتفاق میافتدوقتی باید چیزی را از دست بدهیچیزی که هست و دلت عمیقا میخواهدشاما تو مستحقش نیستیوقتی پاسخِ فال هایتهمه برعکس خواسته ات میشوندو تو نمیتوانی بپذیریشب هایی که همه خوابند و توبا چشمهایت میبینی تمامِ خیال هایی که با لذت بافته بودی یک به یک رشته میشوند وکاری جز تماشا با چشمانِ خیس از دستانتبر نمی آیدنمیدانی چقدر تلخ و غم انگیز استوقت...
به چیزی که دوست نداری توجه نکن..یعنی در موردش فکر نکن...یعنی در موردش حرف نزن...یعنی براش نجنگ...یعنی براش تقلا نکن...یعنی روش حساس نشو...یعنی بهش مشکوک نشو...براى شاد بودن کافیستکمتر فکرکنیبیشتر احساس کنیکمتر اخم کنیبیشتر لبخند بزنیکمتر قضاوت کنیبیشتر بپذیریکمتر گلایه کنیبیشتر سپاسگزار باشی...
بعضی وقت ها احساس می کنم که هیچ چیز معنی ندارد. در سیاره ای که میلیونها سال است با شتاب به سوی فراموشی می رود، ما در میان غم زاده شده ایم، بزرگ می شویم، تلاش و تقلا می کنیم، بیمار می شویم، رنج می بریم، سبب رنج دیگران می شویم، گریه می کنیم، می میریم، دیگران هم می میرند و موجودات دیگری به دنیا می آیند تا این کمدی بی معنی را از سر گیرند....
زندگی چنین تقلایی است : جنگی است که هر روز تکرار میشود و لحظات شادش خلسههایی کوتاهاند که بهایی گزاف برایشان پرداخت میکنی ......
میان این زمستان درون برف و باران من سینه سرخه ام یک سینه سرخپَر می کشم روی برف ها سوز سرما سینه ام را می سوزاند پر و بال ام را تند باد می شکند درون قرنیه ی چشمان من بهار سر سبز شعله می کشدوقتی سرخی را بر روی سینه ام می بینم یکباره یاد گل سرخ می افتم تو نمی دانی کهچطوریدارم تقلا می کنم درون برف تا به بهار برسم تا به بهار برسم !* سینه سورخه : نام پرنده ای است بومی در گیلان که در غرب گیلان به آن « زی زا » هم...
شب خوش بخواب,اما بدان آه من در سینه ام امشب تقلا میکند!!!!............
آزاد نخواهی شدتقلا نکنماهی درون تنگدریا فقطزندان بزرگتری است...