پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نفس های تو را آن روزها در شیشه پر کردمهوای روز های بودنت را همچنان دارم...
میگن شیشه حافظه داره، یعنی هر ضربه ای بهش بزنی تو خودش جمع میکنه. برای همینه که بعضی وقتا بی دلیل با یه تقه کوچیک میشکنه. حکایت دل ما آدماست..نویسنده:مائده حق ویردی...
مثل آن شیشه که در همهمه ی باد شکستناگهان باز دلم یاد تو افتاد و شکست! :)...
من در عشق سرشار از باریدن، بر پهنه شیشه این پنجره بودماما او تنها رد انگشت قلبی،روی بخار آن شیشه بود!ارس آرامی...
پلکهایم را می بندم نگاهم نفس بند می شود و هیچکس هرگز نمی بیند چگونه به پایان می برد پروانه ای در پشت شیشه جان می کند را ...جلال پراذرانسفیر اهدای عضوفعال محیط زیست...
سالهاست قلب من از جنس شیشه شدهاگر دلتنگ من شدیفقط با لهجه باران در بزن...
سرشار از بوی تنش بودم... طعم دهن و جای دست هاش ...در وجودم مثل نبض می زد...میکوبید...چیزی جادویی...آن جادوی ابدی ...که تمام زشتی ها...بدی ها ...و کژی های دنیا را از یادم میبرد...خالص می شدم...شیشه می شدم ..و تن خود را در تن او می دیدم ...و او را از خودم عبور می دادم...به کسی پناه برده بودم که دنیا را بر دوش داشت......
یه شیشه وقتی که میشکنهلبش تیز میشهبعدش میخوای آدمی که دلش شکستههمون آدم سابق باشه…...
صندلی عقب تاکسی نشسته بودم دختره کناری با اشاره بهم گفت:ببخشید میشه بکشی پایین؟گفتم: میخوای بخوری؟گفت: کثافت منظورم شیشه بود!گفتم: بیشعور منم منظورم باد بود!...
عشق یک شیشه انگور کنار افتاده است که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد...
خفته ها! زنگ چیز خوبی نیستشیشه ها! سنگ چیز خوبی نیستوصله ها را به من بچسبانیدبه شما انگ چیز خوبی نیستهای! عاشق نشو نمی دانیکه دل تنگ چیز خوبی نیستکری از پیش یک سه تار گذشتگفت: آهنگ چیز خوبی نیستگفته بودی شهید یعنی چهپسرم! جنگ چیز خوبی نیست....
دانهی سرخ اناریم و نگه داشتهانددلِ چون سنگِ تو را در دلِ چون شیشهی ما...
آذرماهی هامثل شیشه زود میشکنند!اما ناجور میبرند......
از دیدن رویت دلِ آیینه فرو ریختهر شیشهدلی طاقت دیدار ندارد...
سنگی که شیشه ها را می شکندکنار ماهی ها چقدر آرام است...
وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم / شیشه ها را نمی شکنم / غرورم را نمی شکنم /دلت را نمی شکنم / در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که می رسد این بغض لعنتی است!...
به بعضیا وقتی همش بگی چشم کم کم دل شو می زنی می شی پشم! می بینی محبت زیادی و احترام زیادی از شیشه و کراک هم توهمش بیشتره. حواستو جمع کن......
دوستت دارمخیلی آرام ، خیلی نرمخیلی با حسرتمانند دخترکی که از پشت شیشه ی مغازه عروسک زیبایی را دوست دارد ......
دوست دارم/ مثل یک استکان چای داغ دم غروب/ کنار پنجره ی پاییز /بخار شیشه و باران...این کیف کوچک ساده را به دنیا نمی دهم عزیز!...
برھنه گی راھر صبحبه تن می کندنرسیده به غروبعشقپشت شیشهبه تاراج می رودِ در نگاه سردمانکن ھای بی سر !...