پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مثلِ برگِ خیسِ چسبیده به سنگدر آغوش گرفتمتبه اختیار خود یا به اختیار خودو تو مدام در تلاشیبرای پس زدناما باید بدانییک رودیک دنیاپشت من است«آرمان پرناک»...
اندوهِ سفت و سختی،چپِ سینه چسبیدهکه با هیچ چیزکه با هیچ کسپاک نمی شودحتی شما رودِ عزیز!«آرمان پرناک»...
هر چقدر دوست داریجلویم سنگ بیانداز، دریا !این رودِ بی دست و پا،سرِ پایان دارد !!«آرمان پرناک»...
هرگزنداشت هیچ خریدار،سعیِ منپاداش بی ریایی آیینه،سنگ بودرضاحدادیان...
سفارش داد بنویسید روی سنگ: هرگز نمیرد آنکه ... وقتی که مُرد باد آمد ،خاکسترش را بُرد....
دریا درون گوش ِماهی خلاصه می شود و دریادلان در شیارِ سنگ هایِ ساحلی....
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ثانیه ها و دقیقه ها ز جنس سنگ می شود گاه سرم گیج می رود میان عقربه ها قلاب زمانه به دلم چنگ می شود گاه فرو می روم درون غبار اشک چشمم شده چشمه و دلم سنگ می شود...
دو جهان به هم بافته دو رنگ عجیبدو دشمن هر دو شوخ و فشنگِ عجیبتو شهد زندگی را چشید دو لبتمن دادم یک بهشت را به زنگ عجیبمنی که در کنارم هزاران شب مست توشامی که می رقصی بر گرگ عجیبدوباره بر کوره چشمانت دود رفتدوباره بال شکستی با سنگِ عجیبدو خط از شعر جذاب بخوان با آواز برای خودکشی ی نهنگِ عجیبصدای عطرت از یک پنجره ای باز رفت همه از یادم با سرنگ عجیبتو اصلا یک سلاحی در دست شیطانچه تیرها رها کرد این تفنگ عجیب...
دوش خواب بودم نشنیدم ملائک در بزنند اس ام اس دادند نیا بر سر ما سنگ زدند...
سر به سنگ نه باید به کلنگ بزنمآهو که شدم باید یک پلنگ بزنماین برکه کوچک مرا خواهد خوردماهی که شدم باید به دل نهنگ بزنممن یوسفی هستم در را خودم بستمبر چشمان زولیخا قفلی زدم و مستممن سخت می دویدم مانند یک سرباز چون یوسفی در رفتم اما نشد در باز...
آفتاب آمده صحبت سنگ و درخت دور از چشم باد......
ما را به راه خویش درنگی اگر نبودیا پیش پای ما سنگی اگر نبوداکنون گیاه رسته ی امید می شدیمکرسی نشین معبد خورشید می شدیملعنت به هر درنگنفرین به هر چه سنگ...
ای گل خوشبوی من دیدی چه خوش رفتی ز دستدیدی آن یادی که با من زاده شد بی من گریختدیدی آن تیری که من پر دادمش بر سنگ خورددیدی آن جامی که من پر کردمش بر خاک ریختلاله ی لبخند من پرپر شد و بر باد رفتشعله ی امید من خاکستر نسیان گرفتمشت می کوبد به دل اندوه بی پایان منیاد باد آن شب که چون بازآمدی پایان گرفتامشب آن ایینه ام بر سنگ حسرت کوفتهغیر تصویر تو در هر پاره ام تصویر نیستعکس غمناک تو در جام شرب افتاده استپی...
دیگر بعد از تو ،دیر و زود ندارَد....این ، مَنِ تو وجود ندارَد...!حالا...حتی اگر بدانی....از تو ، برایِ خودَم بُت ساخته ام... ،باز هم ایراد خواهی گرفت که ،چرا تو را شبیه به سنگ کرده ام ، برای خودم!!!..وَ...پرستیدن گُم می شود در ذهنت... ستاره ح...
آتشفشان سکوتم!آسمانی کبود که نباریده بند آمدهزنبقی که از زیر سنگ روییدهنیلوفری که دستش به خشکی نرسیده...
سنگ ها،سنگ دل ها،همه چیز را می شکنند... ***--حتا شخصیت را!رها فلاحی https://t.me/rahafallahi...
همه چیز را تراشیده ایم درخت را فلز را سنگ را خاک راو گاه یکدیگر را...
❥ ⚫️ ❥☔️ 💜❥ ⚫️❥ سنگ کاغذ قیچے که بازے مے کࢪدیم 🤸🏼♂هیچ وقت سنگ نمے آورد ..میدونست ࢪو باختن خیلے حساسم،مے گفت نشه یه وقت با این سنگ ببࢪم✋🏼اونوقت بگی با سنگ دلت ࢪو شکوندم🙂. . ....
دامن چین کتان ات وطن من شده استتن تو جامعه ی زیستن من شده استآن قدر ربط ندارد به محبت ؛ آغوشکه دو دست ات یقه پیرهن من شده استچه بگویم چه بگویم که خودات میبینیلب ات است این که زبان در دهن من شده استراز آلوده ترین فلسفه یعنی چشم اتاز عزل سوژه و سبک سخن من شده استمردم اما نسرودم غزلی معذورم درد و سانسور دو عضو بدن من شده استخاک گشتم که بباری و مرا زنده کنیرفتن ام مثل غبار آمدن من شده استبعد ...
به من می گویند:--دلِ تو از --سنگ ست!...من اما،،، از سنگ می پرسم؛--پس دلِ من؛ چرا شکست؟! لیلا طیبی(رها)...
سنگ بزرگی شده امکه نه از سیلاب تکان میخوردو نه از نوازش نسیم نرم میشودکجای این رودخانه خروشانآفتاب چهره ام را میسوزاندیا اینکه سرمای زمستانتنم را میشکندبعد از توکدامین اتفاق مراتکان خواهد دادتا بفهممآیا هنوز زنده ام؟...
وای به حالِتاناگر دُختری بُغضش را به جای گریهبخندد .. کارتان تمام است ..!دیگر او سنگی شده است ،با نقاب فرشته ..!دیگر کارتان تمام است ... ...
آزادیرودی ست که هرچه به سنگ می خورد سرشاز دریا، کوتاه نمی آید... .حادیسام درویشی...
محبوبم سنگ مرمر همانقدر که درخشنده و زیباست، همانقدر هم سرد است...تن آدمی خنک می شود وقتی به آن تکیه می دهد...آنقدر خنک که پوست مور مور می شود و یواش یواش دلزده ات می کند...آنقدر که می گریزی و دوباره به گرمای زندگی در درون خودت چنگ می اندازی...نمیدانم شاید توقع من از سنگها زیاد شده...شاید دیوارهای مرمری را به چشم تکیه گاه نباید نگاه کرد...شاید دیوارهای سنگی آنقدر هم که به نظر می رسند محکم و سخت و گرم نباشند...محبوبم به تو که فکر میکنم چهره ات در ...
عاشق که باشی ،پاییز که باشد ،باران که ببارد ،انار که هیچ ...سنگ هم اگر باشی،دلت ترک میخورد ......
کوه ها از ابتدا کوه نبودندآدم هایی بودند که بعد از به هم رسیدنسنگ شدند...
عشقدر جان سنگفرهادمی تراشد...
یکی از الدنگ ها گفت اگر با سنگ به آن تابلو بزنیم، اتوبوس زودتر می رسد. ده تا اتوبوس آمد و رفت و ما الدنگ ها همچنان سنگ پرت می کردیم به تابلو....
تو دردت اینه چرا دره دکونتو بستنمن دردم اینه هنر نیست دکونِ توئه الدنگمثِ ما کمه با دستِ خالی تره خرد کنهبنی بشر بدونِ سود محاله سنگی پرت کنه......
پیرمرده اونقدر تو حج به ستون شیطان محکم و دقیق سنگ میزد کهشیطان تو بلندگو اعلام کرد:گودرزی از ایرانیواش تر بزن حیوان، گولت زدم، ارث بابا تو که نخوردم....
شکستن سنگ به ضربات مکرر چکش نیاز دارد.نابود کردن باورهای منفی به تکرار باورهای مثبت نیازمند است . ...
خفته ها! زنگ چیز خوبی نیستشیشه ها! سنگ چیز خوبی نیستوصله ها را به من بچسبانیدبه شما انگ چیز خوبی نیستهای! عاشق نشو نمی دانیکه دل تنگ چیز خوبی نیستکری از پیش یک سه تار گذشتگفت: آهنگ چیز خوبی نیستگفته بودی شهید یعنی چهپسرم! جنگ چیز خوبی نیست....
دانهی سرخ اناریم و نگه داشتهانددلِ چون سنگِ تو را در دلِ چون شیشهی ما...
همیشه یادمان باشد که نگفتهها را میتوان گفت،ولی گفتهها را نمیتوان پس گرفت...چه سنگ را به کوزه بزنی،و چه کوزه را به سنگ؛شکست با کوزه است...دلها خیلی زود ازحرفها میشکنند...!...
دلم چیزی نمیخواهددر این دنیا که سنگ ها هم به پاهای لَنگ میخورندفقط میتوان خدا را آرزو کرد...
رودخانه خشک شدو ماهیان مردندسنگها اماحمام آفتاب گرفتند!...
چشمه از رفتن نمی ماند حتی گر با هزاران سنگ پایش بشکنی...
به من بتاب که سنگ سرد دره امکه کوچکمکه ذره امبه من بتابمرا زشرم مهر خویش آب کنمرا به خویش جذب کنمرا هم آفتاب کن...
خسته باشیروی سنگ هم خوابت می برددلتنگ که باشیاز سنگ ، سنگ تر می شودبالشت!...
چمدان دست گرفتم که بگویی نروم تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی ؟...
میخواهی با درد مرا وامانده کنی یا اینکه خشک و آویزانم کنی؟ اشتباه میکنی درد را سقط میکنمسنگم، سنگ آب و صیقل خوردهرودخانه، گذرم...
میزی برای کارکاری برای تختتختی برای خوابخوابی برای جانجانی برای مرگمرگی برای یادیادی برای سنگاین بود زندگی؟...
بزن این زخمهبر آن سنگ/ بر آن چوببر آن عشق که شاید بردم راه به جایی......
سنگی که شیشه ها را می شکندکنار ماهی ها چقدر آرام است...
سنگ ماه رابه سینه می زندبرکه...
عاشق که باشی /پاییز که باشد/باران که ببارد/انار که هیچسنگ هم اگر باشی دلت ترک میخورد......
غمخوار من به خانه ی غم ها خوش آمدی/با من به جمع مردم تنها خوش آمدی/ بین جماعتی که مراسنگ می زنند/می بینمت/ برای تماشا خوش آمدی...
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ استگاه میماند و نا گاه به هم میریزد...
سنگدل! من دوستت دارم، فراموشم نکنبر مزارم این غبار از سنگ هم سنگینتر است...
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهارانکز سنگ ناله (گریه) خیزد روز وداع یارانهر کو شراب فرقت روزی چشیده باشدداند که سخت باشد قطع امیدوارانبا ساربان بگویید احوال آب چشممتا بر شتر نبندد محمل به روز بارانبگذاشتند ما را در دیده آب حسرتگریان چو در قیامت چشم گناهکارانای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمداز بس که دیر ماندی چون شام روزه دارانچندین که برشمردم از ماجرای عشقتاندوه دل نگفتم الا یک از هزارانسعدی به روزگاران مهری نشست...