پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گیریم که از خلق خدا دزدیدیدبر بالشی از پول و طلا خوابیدیدوقتی که بمیرید زمین می ماندهرآنچه که از اهل زمین چاپیدید...
اى فصل غزل! بیا وُ بى خوابم کناز عشق بگو! دوباره بی تابم کنپاییز بیا! بیا که من یک برگمبر صفحه ی پای عاشقان قابم کن...
قهرِما شوخى ترین رُخداد عاشق بودن استصبحِ خندان هدیه آوردم، بِخیرش را بگو!...