در هیاهوی بیست سالگی مات مانده بودم خامی سی سالگی را در پختگی چهل سالگی چند لقمه زندگی برداشته ام حالا هر روز صبح در کافه چشمانت داغ می نوشم امید را
تب دارد خیابان پاییز کاش هذیان نداشتنت از درخت نمی افتاد مریم جوکار دلارام