متن مریم جوکار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مریم جوکار
مردها را می گویم نه نرها
مَردها نمیدانم از کدام سیّاره آمده اند
امّا از هَر کجا که آمده اند
خوب است که هَستند ..
که ته مایه بازوانشان ، امنیّت است ،
که ته صدایشان بَم است و آرامش میدهد ،
که ابهت دارند تا تکیه گاه شَوند ،...
شب خسته تر از آن است پیدا کندش آن ماه
فریاد سکوتش را هر لحظه زند جانکاه
در ظلمت و تاریکی صد هلهله و فریاد
کو همسفری ما را یک لحظه شود همراه
مریم جوکار دلآرام
چشمان تو شعر من غزل خواهد کرد
تلخی ِ زندگیم چون عسل خواهد کرد
این جاده منتهی به عشق آخر است
فیثاغورث این مساله حل خواهد کرد
مریم جوکار دلآرام
هق هق بالش
در خیسی تبدار رختخواب شب
بلندتر می شود
اتاق عاجز
یاد شبهایی که آرام سر بر بالین می گذاشت
و زنی سرسخت
که کمتر کسی صدای گریه اش را شنیده بود
وای از رنج فراقت
یک تنه دلش را
تبدیل به غمگین ترین شهر جهان کرد
آخرین...
تا ز چشمان خمارش نظرے بر ما شد
در دل خسته ے ما غلغلہ و غوغا شد
گوشہ چشمِ خمار و لب سرخابے او
شور افکند به جان، ولولہ اے بر پا شد
تاب گیسوے بلند و بدن نازڪ او
موسیقے ها عجب از ساز تنش اجرا شد
چون که...
آیا اجازه هست تو باشی و من شبی
بر رنجها کنار تو نقش فنا زنم
آیا اجازه هست که آغوش گرم تو
جغرافیای من شود و تکیه ها زنم
آیا اجازه هست زنم بوسه گردنت
عطر تنت برای رضای خدا زنم؟
آیا اجازه هست به یک بوسه بر لبت
مهری...
کودک درونم
بهشت بودنت را
مستانه قدم برمی دارد
جاریِ تو مصداق تمام بودن هاست
سکوت گلو
حرفهای نگفته را
در پچ پچ چشم هایمان
فریاد می زند
بودنی در جبران تمام نبودن ها
وهزاران راه نرفته
هزاران قدم راکد
تاریک ذهن
در روشنای چراغ دیده ات
پیوند می زند...
دیر آمد و
در گوش من
افسانه دلداگی خواند
از فکر من با نغمه ای
صد ناله شوریدگی راند
دیر آمد و
عاشق شدن چون
دانه چیدن بر من آموخت
کنج قفس را تا همیشه
پر کشیدن بر من آموخت
دیر آمد و
بر روی دستش
صفحه ای از یک...
دیر آمد و
در گوش من
افسانه دلداگی خواند
از فکر من
صد ناله شوریدگی راند
دیر آمد و
عاشق شدن چون
دانه چیدن بر من آموخت
کنج قفس را
پر کشیدن بر من آموخت
دیر آمد و
بر روی دستش
صفحه ای از یک رمان بود
داستان یک زن...
قدر دان ترافیک م
لحظه های با تو بودن
نعمتی ست
در نقمت مکث زندگی
ایست می طلبد
زمان
مریم جوکار دلآرام
همینم
اثیری در امتداد جاده
در شمارش قدم های زده نشده
و حوصله چهار چرخ سر رفته
که کلافه ملق می زند
دره عمیق و متروک را
دنده معکوس قشاع
گریزان از بند هوس
در تماشای آخر دو کوه
گریخته از دره
پاره می کند
رشته خاطرات را
مریم جوڪار...
در انتظاری عبس
پنجره شکسته
فریاد زخم خورده را
در هیچ امید
قورت می دهد و
صدای اووو اوووی باد
کر می کند درزها را
و چهارچوبی پر غبار
در نگاهی پر درد
تن هایی خرده شیشه ها را
در تن ها تماشگر است.
مریم جوکار دلآرام
خوشا سر به سوداى معبود سپردن و فرمان بردن از حضرت دوست!
خوشا شیطان درون خویش را به بند کشیدن و از هر چه غیر دوست، چشم پوشیدن!
خوشا لحظه قربانى کردن بتهاى ظاهر و باطن به پاى عشق و همسفر شدن با راهیان کوى دلدار!
خوشا گرگهاى خشم و...
خسته ام از زندگی و هر چه در آن جاری است
سهم من از زندگی تنها دو زخم کاری است
خسته ام از مردمان بد سرشت خوش نما
بی وفایان پر از ننگ به ظاهر باوفا
خستگی در زندگی یعنی که پایان جهان
میوه ی امید را افکندن از اعماق...
خوشبختی یک حس است و در درون توست آن را بیرون و در زندگی دیگران جستجو نکن.
مریم جوکار (دلآرام)
عشق یعنی:.
در میان این همه چشمان روشن
کور باشی ..
عفلتا :.
در کوی چشمان شبش
ناگهان بینا شوی.
مریم جوڪار دلارام
دلخوشی های فراوان!
که به یک شب
خنده ی از ته دل را
همگی در یک تب..
صبح یک جمعه نفرین شده
از دل قاپید .
آه از نحسی آن روز سیاه ..
و چه رویاهایی
که به یکباره نموده ست تباه..
آه از آتش دل”
که پرو بال پرستو...
اصلا مهم نیست تا زنده ای مردمان تو را بشناسند یا نه..
مهم این است؛ بعد از رفتنت از رد پایت تا ابد بوی انسانیت به مشام برسد.
مریم جوکار دلارام
زندگی مستمر به معنی انتظاری ست که مرگ آن را ملغی می سازد . جایی که انتخابهایت محدود شد ، جایی که به یکنواختی ها عادت کردی ،جایی که امروزت با دیروزت تفاوتی نداشته به مرگ نزدیکتر شده ای و بزرگترین زجر کاستن انتظار و لفو تمامی انتخابهاست..
بی آنکه...
بی تفاوت بودن بر یکنواختی زندگی چونان چاقوی کندی ست، که گلوی روح آدمی را در تمامی لحظات عمر سخت میخراشد....
مریم جوکار(دلآرام)
چشمی که پرواز پرندگان را ، در آبی آسمان دیده.. هرگز به قفس روبرو خیره نخواهد شد.
مریم جوکار دلارام