شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
بگذارید آدم هاهرچقد دلشان میخواهندبچگی کنند...آنقدر آن چشم هایتان را چپ نکنیدو به زور به آن ها بفهمانیدکه بزرگ شده ایدبگذاریدتوی خیابان بلند بلند بخندند،وسط خیابان آبنبات چوبی دست بگیرند،اصلا دلشان میخواهدیک کمد عروسک داشته باشند!شما مسئول یاد آوری بزرگ شدن این و آن نیستید...آدم از یک جایی به بعد خودش میفهمد که بزرگ شده است...آن جا که میخواهدتمام این کار هارا بکنداماوقتش را ندارد!...
با بعضی ها حال آدم یک جوری میشود؛ یک جورِخوب! از آن خوب هایی که شبیه خوردن آب یخ وسط گرمای تابستان است، یا شاید هم شبیه خوردن گوجه سبز با نمک است که به تلخی هم نمی زند، شبیه قدم زدن در زیر باران! می دانی آدم خیالش یک جورِخاص راحت است، راحت از آن که خوبیشان هیچ وقت ته نشین نمی شود. این جور آدم ها شبیه فرش رنگ به رنگ نمی شوند، شبیه باران می مانند؛همین قدر لطیف، همین قدر آرام، همانقدر دلنشین.....
هر روز باتو قدم میزنمپارک می رومحتی یادم هست گفتی:دوستت دارماما نمی دانم چرا صبحانه را بامن نمیمانیاز خواب که بیدار می شوم ،نیستی...:...