متن خواب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خواب
اگر این خواب تکراری مرا از خویش دور انداخت
اگر این بغض بیپایان صدایم را درونش باخت
به دستانت پناه آور مرا از اشک بیرون کن
به آغازم بیا از نو مرا در خویش مجنون کن
مرا از شب جدایم کن به صبحی تازه دعوت کن
به آغوش از تو...
بخت خوش ، رؤیای من ، خواب بود
ماه در آغوشِ مه ، نایاب بود
چشم بستم ، شب شکفت ، بیصدا
صبح اما باز هم در خواب بود
چقدر روی این تخت
فکر کردن میچسبد!
فکر کردن به یک بیداریِ طولانی
فکر کردن به ماورای رویا
به صدای پایی
که بلند بلند گام بر میدارد
به دستهایی
که از کنترل خارجاند
به تلویزیونی که قادر است
با صدای نامفهوم
جای خالیِ حرفهای دلخواه را
در گوش پُر کند...
مگر خیال چشم تو.
مجال خواب میدهد.؟
شب هم هرشب בر خیالات خوב ؋ـکر مے کنـב ما را مے خوابانـב
ـבگر نمے בانـב غم ما را سال ها ست بیدار نگه می دارد..
آمدم تا که ببوسم لب شیرینت را...
که پریدم از خواب...
چقدر خواب قشنگی میشد...
فرصت بوسه ز لبهات ، گر محیا میشد...
باد دانههای برف را در هوا رقصاند
و من در خلوتترین خیابان شهر
با هر کدام از آنها هم صحبت شدم
تا شاید خبری از تو بگیرم...
خواب رفته است
پای شب
از گوشه نشینی
ومن
بارویای تو
از سر خواب پریده ام
علی مولایی
سپکو پارسی سره
بخواب خرسِ دهان گَس که
عسل به مزّه ی جنگل نیست
غمی رسیده به کندوها
که کَنده ریشه ی جنگل را
پیازدارِ خودت باش و
کِرختِ فصلِ زمستانی
«آرمان پرناک»
زندگی کوتاه است
درست مثل موهایت
درست مثل دست هایم.
بیرون بپر
از این خوابِ طولانی
و لمس کن
پلکِ حقیقت را...
«آرمان پرناک»
درونم
موجی است که
هیچ ساحلی را نمی شناسد
می چرخد
در هزار چرخش بی پایان
مثل چشمی که
باز و بسته می شود
بی آنکه نگاهی بیاندازد
نه صخره ای
نه سکوتی
فقط تکرار نبضی بی حافظه
که خودش را
مدام
فراموش می کند
و من
آن قدر فرو...
تحمل کن
کمی بیشتر از هیس
کمی کمی بیشتر از مُحاق
کمی کمی کمی بیشتر از نیمه ی لیوان
کمی کمی کمی کمی بیشتر از هق هقِ بالش
تحمل کن
آخرش است
این شعر
این شب
این قرص
این خواب...
«آرمان پرناک»
پرنده ای که در خواب
از قفس
آزاد کرده بودم
صبح امروز بیدارم کرد
با نوک زدن هایش
بر پنجره!!
«آرمان پرناک»
پرنده ای که در خواب
از قفس
آزاد کرده بودم
صبح امروز بیدارم کرد
با نوک زدن هایش
بر پنجره!!
تو
انگور فشاری می دهی
من
گلوی طنابِ دار
عجیب است
حتی
در خواب هم
با من لج می کند دنیا
«آرمان پرناک»
آن شب
خاطرم هست
شبی طول و دراز
شب یلدا که نه
شبی پر از دلتنگی
شبی از حسرت و آه
شب رویای رسیدن
به شبهای دگر
شب مستی
شب بی خوابی
شب راز و نیاز
شب مهتاب گرفتار
شب رسوایی عشق
شبی دور از نظر یار
شب در خود...
در سایه ی خاک، خفته در خلوتِ مطلق
زیباییِ خفته، تماشاییِ بی حد و حصر
در آغوشِ خاک، سیراب از بوسه ی باران
بهانه ای نهانی، برای شکفتنِ بی بدیل
زیباییِ خفته، چون گلی نو رسته در سکوت شب
بی خبر از هرج و مرجِ دنیا، در خوابی آرام و...
تمام تجربیات ما در این دنیا، یک خواب است،خودِ خودِ خواب... اما خوابی که در آن افکار و اعمال،نیت ها و واقعیت و پشت پرده ی هرچیزی که به ما مربوط است، ثبت و ضبط می شود، ما در این خواب، به طور کلی از مال دنیا حداقل یک چیزی...