شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیرمن زنده ام به مهر تو ای مهربان من!...
با من بمان وسایہے مهر از سرم مڪَیرمن زندهام بہ مهر تو اے مهربان من️️️...
مهربان من سلام؛.ای کاش همین حالا که داری حرفهایم را زمزمه وار می خوانی، آسمان با هرچه ابر که در دلش هست، برایت سنگ تمام بگذارد و باران بباردت... دوست داشتم به جای این نامه، رو در رویت نشسته بودم تا هرآنچه این همه سال، در پستوی شرم و دلتنگی انباشتم، به یکباره بازگویمت. دوست داشتم، به جبرانِ همه ی آنچه رفت، آنچه چشمانت را اشک آلود و قلبت را آزرده ساخت، تا سحر برایت عاشقانه می خواندم. دوست داشتم از همه ی شهر، تنهای تنهای تنها تو را می شناختم...