پنجشنبه , ۲۰ بهمن ۱۴۰۱
تا رشته ی مهر تو به جانم بند استهر لحظه به روی چهره ام لبخند است از حادثه و فاصله ها نیست گله تا عشق ،میان قلب ما پیوند است...
هنوز نقش وجود مرا به پرده هستینبسته بود زمانه، که دل به مهر تو بستم...
دلم به مهر تو صد پاره باد و هر پاره هزار ذره و هر ذره در هوای تو باد...
از کیمیای مهر تو زر گشت روی منآری به یمن لطف شما خاک زر شود...
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیرمن زنده ام به مهر تو ای مهربان من!...
ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوانز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان...
جان و دل کردم فدای مهر تو خاک پایت باد سر تا پای من...
من شوم چاکر دستان خداکه برای غم دلتنگی مندر دل انداخت، فقط، مهر تو راحجت اله حبیبی...
اگر فقیر وندارمشکایتی هرگزهمین که مِهر تو دارم شه زمانه منم....حجت اله حبیبی...
چشم قهوه ای منتو در چشم های من زنده گی میکنیاز هر پنجره ای نگاه میکنمفقط مهر تو را میبینمتو را دوست میدارم به این بهانه که در ذهنم قدم میزنیشعر میسرایی ، اهنگ های عشق را با ترانه امید میخوانی و من به جهان طور دیگری نگاه میکنم چشم قهوه ای من ، من را انگونه که میخواهی معنا کن ☺️معنای بنام عشق با پله های بنام دوست داشتن ......
آبان را با مهر تو می گذرانم با ترانه ای روح نواز در یک روز بارانی همه فصل ها رهگذرند اما تو همیشه در دلم ماندگاریجلال چراغی (اشک)...
به امید رسیدن به مهر توروزهای شهریور را قدم می زنم پاییز باشد تو باشی باران هم ببارد تصور کن رنگین تر از برگ های درختان به رویم لبخند بپاشیمگر می توانم عاشقت نباشم؟...
دل را چنانبه مهر تو بستم ،که بعد از این ،دیگر هوایِدلبرِ دیگر نمی کنم ... ️️️...
این مهر پیشکش پاییزشمن فقط مهر تو را میخواهم....
رنگین کمانِمهرتوستدانهِ دانهِ اشعارممریم گمار...
امشب دلم هوای آن کافه را کردهکه چایش از مهر توو قندش محبت تو باشدو تنها مشتری کافه من باشم … ....
به دوتاچشمِغزلواره یجادوت قسمبه هلالِ ڪجِعاشق ڪشِابرووت قسمبه نخستیناثرمهرتودرجانودلمکه گرانقدرترینگنجِ منی همنفسم️️️...
️ اتفاق هاے خوب همیشہمے افتند مثل مهر توڪہ به دلم افتاده میبینے حتے افتادن همفعل قشنگیست وقتےپاے تو وسط قلبم️️️...
تا به دل مهر تو دارمبیمی از پاییز ندارم...
با من بمان وسایہے مهر از سرم مڪَیرمن زندهام بہ مهر تو اے مهربان من️️️...
اتفاق هاےِ خوبهمیشہ می اُفتَندمثلِ مِهرِ ” تُو” کهبه دلم “اُفتاده”می بینی حَتّی “اُفتادڹ” هَمفعلِ قَشنگیست !وقتی پای” تُو” وَسَط باشَد ...
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من خاک من گل شود و گل شکفد از گل من تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من️️️...