تمام عالمم که کنارت باشن
ولی اونی که باید باشه، نباشه
بازم احساس تنهایی می کنی...
یه طوری زندگی کن
که واسه اطرافیانت دیگه تکرار نشی
نه که تکراری بشی...
صبح می خندی،
ظهر گریه می کنی و
شب می میری .
و اینگونه زندگی پایان می یابد......
یه چیزی بگم شاید باورت نشه
اما من دیگه نمی خوام زنده بمونم......
من آن روزی تمام شدم
که تو برایم تمام شدی......
تو زندانی گیر کردم و دست و پا میزنم برای فرار...
اما کسی کمکم نمی کنه.
چرا کسی کمکم نمی کنه؟...
ای غم سراغ من نیا
که من تاب ماندن ندارم...
احساس می کنم لحضه ها هزار بار تکرار می شوند و من خسته تر از دیروز......