شنبه , ۱۳ خرداد ۱۴۰۲
✍✍•••🌺🍃🌺🍃.رفیق میدونی بهترین انتقام از روزهای سخته زندگی چیه؟! .بهترین انتقام اینه که تیکه های زخمی و مجروح خودت رو از لای آوارها و مخروبه های زندگی بیرون بکشی بعد مثل یک پازل دوباره کنار هم بذاری و امید مرده رو دوباره تو قلبت احیا کنی، اونموقع است که ققنوس وار از مشرق آرزوهات دوباره طلوع می کنی و درخشنده تر از همیشه به جهان رویاهات 💕میتابی ......✍عارفه عطائی...
دیشب ،باران روی شانه های پنجره می گریست .حسودی ام شد !چرا که من پنجره ای نداشتم :)...
وقتی شب ها یادت قلبم را تنگ میکرد و بالشتکم را با رغبت در آغوشک حل میکردمفهمیدم تو یک خیالی و من خام ترین شاعرِ عاشقِ این شهر...مأوا مقدم...
زمان در رگهای زندگیم یخ زده است...سرمای احساس های یخ زده تا مغز استخوانم را منجمد میکند و از انبساط روح یخ زده ام تکه هایی از آن از چشمانم سرازیر میشود...و من در انجماد زمان و سایه سکوت ساعت ها تکرار مردنم را در روزمرگیهای زندگیم نظاره میکنم...در این عصر یخبندان احساس ها، همه جا پر شده از فریادهای یخ زده...نگاه های یخ زده...نفس های یخ زده...خیابان های یخ زده ای که دیگر هیچ قدمی گرمشان نمیکند...خنده های قندیل بسته...وقلب ها...قلبم را سخت...
اگرچه دستانم بسته است و پاهایم توانی برای رفتن ندارد...اگرچه سالهاست فریاد در من مرده است ...و نگاه خسته ام در اسارت اشکها واژه واژه های غم را تداعی میکند...اگرچه خستگی در من حبس شده و خیال رفتن ندارد.. اما میدانم روزی تمام این دردها، خستگی ها،غم ها،محدودیت ها ،ناتوانی ها،...که در من پیله کرده است پروانه هایی🦋 خواهند شد از جنس باور و ایمان من که هیچ غل و زنجیری نمیتواند باور پروازشان را اسیر دنیایی کند که سراسر قفس است .....✍عارفه ع...
وقتی از عشق یکی مطمئن میشیملطفا جنبه شو داشته باشیم و از اون احساس پاک سو استفاده نکنیمبا خودمون حتی فکرشم نکنیم که حالا برم دورامو بزنماین که هست، این که مطمئنم در هر صورت پام می مونهبد نیست با خودمون فکر کنیم که بابا اونم دل دارهقلبش از فولاد نیست که نشکنهقلب آدمای عاشق از شیشه هم شکننده ترهو فقط اون معشوقه می تونه قلبشو بشکنهیاد بگیریم وقتی از عشق یکی مطمئن شدیم باهاش درست رفتار کنیمچون غیر این دیگه کسی عاشق نمی شهاونوقت ما...
بعضی زخم ها هیچ وقت درمون نمی شنمثل زخم یه عشق قدیمی وسط قبلتسال ها هم که بگذره اون زخم کهنه میشه اما به همون اندازه بیشتر می سوزونتتمثل خوره میوفته به جونت و تمام سلولای وجودت رو می سوزونه...
دلتنگی مثل این میمونه که یکی با خنجر خیلی تیز روی دیوار دلت بکشهحتی از اینم بدتریا مثل اینکه یکی قلبتو سخت در فشار قرار بده تا نتونی نفس بکشیحتی از اینم درد آورتردلتنگی یه درد غیر قابل توصیفیهخیلی سخته اما بی صداستاما اخر دلتنگی میدونی چیه؟اینکه بدونی دیگه حتی اگه خودشم بخواد نمیشه برگردهاون موقع ست که فکر می کنی تو باید بری پیشش 🕊🖤...
وقتی یه نفر حتی بیشتر از خودت دوستش داری؛ اگه این عشق نیست پس اسمش چیه؟...
وقتی عاشق میشیوقتی دلتنگش میشیهر ثانیه برات حکم یه سال رو دارهاینطوریه که آدمای عاشق از درد دوری معشوقه ش،توی ثانیه های لعنتی گیر می کنه و پیر می شهمنم بدجوری گیر کردم بین این همه فشار ثانیه ها...بیا و نجاتم بده!...
کاش نسبتم با تومثل بهار بود با شکوفه های گیلاس...غزاله غفارزاده...
من که همش به فکر تو کی برسد به فکر من فکر مرا دوا کند درد مرا درمان کند فکر توی درمان توی جان جهان من توی...
درد و دلمن به حرف های همه گوش می دهم ، نوشته های همه را می خوانم،این روز ها از دل حرف ها و نوشته ها هم درد می بارد.هیچ کس آرام نیست!همه در پستوی قلبشان دنیایی از ناگفته ها و درد ها دارند،غم هارا همچون گنجینه ای در قلبشان پنهان کرده اند و به وجود آنها خو گرفته اند.همه دنبال خوشبختی هستند اما چنان غرق روز های ماتم زده اند که انگارزندگی وجود ندارد.کاش آدم ها باور می کردند که برای زندگی هیچ مادّه ای در قانون نیستاو مثل تابلو دور برگ...
بی تفاوتی اصل آرام بودن است!اینکه نگران هیچ چیز نباشی،دلواپس فردا و روزهای دیگر نباشی،از کمبودها رنج نبری، درباره یزندگی دیگران کنجکاوی نکنی،در مبتلاترین لحظات چشمانت راببندی و بگذری،از آشوب خیالت فاصله بگیری،یعنی بهترین حالت ممکن،یعنی آسوده بودن،تمام این ها آرامش را برایآدم رقم می زند.اسما رحمانی...
می نویسم چون ننوشتن برایم بدن درد می آورد. می نویسم تا به جای اینکه با خودم حرف بزنم با کسی حرف زده باشم. می نویسم چون می خواهم دنیایی که می بینم؛جهانی که برای شخصیت هایم می سازم؛ و احساساتم را مکتوب کنم. می نویسم چون یک تلنگر کافی است تا حافظه ام را از دست بدهم؛ می خواهم اتفاقات را از دید فردی که همه چیز را مو به مو به یاد داشت بخوانم. می نویسم چون انسان به حرف زدن نیاز دارد؛ به ابراز احساسات. می نویسم چون بهانه ای است برای بهت...
راست میگفت جمشید!«ندیدن بهتر از نبودنه»فرسنگ ها فاصله باشد، اما او در دلت و مهم تر از آن تو در دلش باشی و بدانی که آخرت این عشق خیر است...بخدا که فاصله ها حریف عشق نمیشوند.👤مأوا مقدم...
چهار چوبی که برات ساخته شده زندانت نیست ! راه بهت نشون میده...
برونگرا هایی که درونگرا میشن کسی نبوده بهشون توجه کنه و احساساتشون نادیده گرفته شده ؛ این جور افراد به محض پیدا کردن آدم درست خودشون دوباره به حالت قبلی که برونگرا بودن برمیگردن .. حالا آدمایی که از اول درونگرا بودن و بعد برونگرا شدن این افراد و شریک زندگیشون جزو خوشبخت ترین ها میشن.و چقدر مظلوم اند اون هایی که درونگرا میشن و درونگراتر باقی میمونن .......
بی تو هوای من چه بارانی ست در کوچه های شب نگرانی ستبگو کجا بگردم به دنبالتکه عاشقانه های من پنهانی ست روزهایم میگذشت ُ نمی دیدی که حال ُ احوال ِ من چه طوفانی ستهرگز ندیدی دلواپسی ِ مرا که روز های عمر من پایانی ست ..سیده فاطمه حسینی...
خسته ام خسته ز دردی ناگفتنیخسته از باران های گاه و بی گاه چشمانم خسته از راهی که نرفته تمام میشودخسته از شب های بی پایان ِ زندگی امخسته از آغوش های خالی ام خسته از دل کندن ُ رفتن ای کاش این خستگی هایمان جسمی بود تا با خواب این درد ِ خستگی را التیام میدادیمولی درد ِ خستگی های روزمره ِ ما از کوه کَندَن نیست ما خسته از دل کَندَنیمآری ما جان کَندیم تا دلی بدست بیاوریم اما بی خبر از آنکه کسی زودتر از ما ؛ قله عاطفی قلبش را فت...
💭من خیلی وقت است عشق را پیدا کرده ام.عشق جایی میان چمدان کهنه مادربزرگ به رنگ یک جفت گوشواره ی فیروزه ای آنهم با اولین پس انداز آقاجان پنهان شده بود .عشق شکلاتی آب شده در جیب آن پیرمردی بود که قند داشت اما حاجیه خانم جان خودش را قسم داده بود ...من خیلی وقت است پیدایش کرده ام اولین بار در دست خانم جانم دیدمش آنهم وقتی پدربزرگ تنها با یک زیرپوش آبی رفته بود سری به ناودان ها بزند و علت چکه کردن سقف را جویا شود، او دو کتلت داغ را به همرا...
خوشبختی یعنی موفقیت توام با شادیزمانی موفقی که به آن چه وزمانی شادی که به آن که میخواهی رسیده باشی ✍️ رامین وهاب...
از دلتنگی هایتاز غزل عشق نافرجامتو از ظلمت دنیایتبدون او مرا باکی نیستفقط به وقت دیدنم کمی بخندکه تنها اغوش لبخندتمرهمیست بر این دل رنجور✍️رامین وهاب...
دریافت عشق آسونتره یا پرتاب پیکان الهه ی عشق؟ما انسانها عاشق می شویم تا خصوصیاتی همچون شجاعت ،پشتکار،قدرت،جسارت را که در خود نمی یابیم در جفتمان بیابیم.و آن خصوصیات منفی که در نیمه پنهان وجودمان هست مثل ضعف،ناسازگاری،خشم و ... را در نیمه گمشده مان نبینیم.از اینرو برای کسانی که نسبت به دوست داشتنی بودن خود کاملا معتقد نیستند ،ابراز عشق طرف مقابل همانند جایزه افتخار برای کاری که انجام نداده اند می باشد،و گاها به سختی پذیرای عشق خالص هستند و در...
(بی پروا)در هر دم و بازدممدر رگ و پیوند مندر غم پنهان مندر جان و تنمپیدا و ناپیدای منیهمچون پیچکیاز ساقه های خشک و عریان منمی پیچی و بالا می رویفزاینده و بی پرواپیچک سبز خیال منیتو خدای منیآرام و بی همتا. @fattaneh hazrati pichak...
(شعر)من زنی شاعرپیشه اماز من ساده عبور نکنمن سال هاست تشنه ی یک دیدن ساده امبا چشم هایت مرا ببینبا لب هایت نام مرا صدا بزنبا دست های مهربانت روح مرا لمس کنتا در من شعر شویمن حس یک شاعر را به تو دارم که به شعرششعر من شوتا با تو ساز دل من کوک شود. @fattaneh hazrati pichak...
(دلبر)همه ی راه ها و کوچه هابرای من به یکجا منتهی می شوددر ذهنم تو را می خوانمبا نگاهم تو را جستجو می کنم...کاش در کوچه های عاشقیکنار گلدان های شمعدانیدستانت را پیچک تنم می کردیتا با تو عبور کنماز کوچه های دلبریدلبر کجایی؟ @fattaneh hazrati pichak...
✍🏻جایی خواندم نوشته بود خدا کند یک اتفاق غیر منتظره بیفتد وسط زندگیمان ؛خدا کند این پاییز که گذشت ،زمستان نیامده ،بهار شود...خدا کند درختان خشک سبز شوند،خدا کند خدا به تنهایی مان رحم کند و....وقتی فکر میکنم چه آرزوهای عجیبی ست...گفتم خدا کند که همه چیز درست سر جایش باشد!!مگر می شود زمستان نباشد و برف نباشد و بارندگی نباشد باز بهاری زیبا داشت!مگر می شود درختان خشک نباشد که نیمکت چوبی نداشته باشیم و کاغذی نباشد که کتابی نباشد که در روی نیمکت چو...
ما در تمام زندگی تجربه های زیادی از لذت و سرخوشی،شکست و ناکامی ،تحقیر ها و سرزنش ها و تشویق ها و موفقیت ها را با تمام وجود درک میکنیم.اما میل شدید آدمی به رنج است ناخود اگاه دردها و رنجها بیشترین ماندگاری و فشار را به ما تحمیل میکند!زمان یکی از اجزای هوشمند هستی است که در مقابل خواسته های زور گویانه ی ما واکنش منفی نشان میدهد.مثلا زمانی که میخواهیم در یک شادی بیشتر بمانیم و زمان را متوقف کنیم زمان سریع تر میگذرد و انگاه که میخواهیم لحظات سخ...
🌱(پیچک سبز خیال)عشق غمناکمبا بیم زوالتن من را می لرزاندچون به او می نگرمتک درختی است آزادو من آن پیچک سبز خیالکه بر اوهمچو بند نافی گره خورده تنگ آویزانمو میدانم دست سردی آخردر تب زرد خزانبرگ های سبز مرا می چیند....
✍🏻ما بین اهداف ی چیزی هم هست به نام زندگی که باید ازش لذت ببری.تا کی برای رسیدن به قله های ثروت و تحصیلات و مقام ،خوشبختی امروزتو به آینده موکول میکنی؟زندگیت رو جوری پیش ببر که خوشبختیت و شادیت لنگ حضور چیزی یاشخصی نباشه.👍🏻مسیر رسیدن به خوشبختی دو خط موازی یه جاده س که عوارضی که باید برای رسیدن پرداخت کنی صادق بودن با خودته ؛هر چقدر که بیشتر خودت باشی و برای شادی خودت تلاش کنی و نزاری توو این مسیر دیگران با طعنه ها یا سرزنش هاشون روحیتو...
در سکوت شهردر پس دیوارهایی کاه گلیمیان کوچه ی قهر و آشتیمات و حیرانممن از درز دیوارهاصدای همه همه ی دخترانی شادبا جامه هایی به رنگ سرخابیبا انارانی به دست را میشنونمکه مستانه در جستجوی عشقبا لب هایی به رنگ خوننام دلبرانشان را زمزمه می کننددر پشت بام این خانه های کهنچه رازها و نغمه هایی خفته استو در پستوی و پنج دری های هر سراچه بوسه ها و چه لبخندهای تلخ و شیرینینهفته استخوب گوش کنتو هم این نغمه ها را می شنوی؟...
✍🏻عبارت تاکیدی:هر نهالی با امید روزی جوانه میزند،امید را در خانه ی دلمان با رویا زنده نگه داریم.🌱نهال،دختر آخر پروین دخت، هرروزصبح به محض چشمک زدن خورشید، ازلابلای پرده ی تور اتاقش، به آرامی با سرانگشتان ظریفش ، پلکهای هنوز در خواب مانده از رویایش را، نوازش میداد و مشتاقانه دمپایی های قرمز رنگش را می پوشید و روانه آشپزخانه کوچکشان میشد آشپزخانه ای با کابیت های چوبی سبز رنگ که رنگ آمیزیش کار خودش بود،کتری را روشن می کرد، به صورت مهتاب گونه اش...
✍🏻دلم میخواهد برای فرار از روزمرگی ها راهی پیدا کنم یک راه زیر زمینی یا تونلی رو به سرزمین عجایب ،سرزمینی بی قانون و بی قاعده،با اتفاقاتی عجیب و ماجراجویانه،سرزمینی خیال انگیز و رویایی ،بدون باید ها و نبایدها؛با کلیدی سحر آمیز از سه پر ؛ کوچک و کوچکتر شوم آنقدر کوچک که جسمم بر روحم سنگینی نکند؛ خودم را بردارم و به سرزمین عجایب بروم ؛روحم را از دالانهای آیینه به تونل هایی از نور بکشانم انجایی که دیگر دست و پاهایم سنگین تر از بال رویاهایم نباشد ،...
عادی میشه!عادت میکنی!به همه چیز؛به نبودنا،عوض شدنا،جایِ خالیا،نخندیدنا،نخوابیدنا…ولی مهم اینه چه جور عادت میکنی…عادت میکنی بعد از هزار باری که صداش زدی و بعد یادت افتاده که دیگه نیست تا جوابتو بده…عادت میکنی بعد از دوستت دارمی که گفتی و بغض کردی از اینکه از لباش دوستت دارم درنیومده مثلِ قبل…عادت میکنی به صندلی خالی رو به روت،به شب بخیر نشنیدن،به فاصله بین انگشتات که خالیه…عادت میکنی به درد کردنِ خنده هات،به یادِ حرفاش افتادن وسطِ گریه و کشیده شدن...
تو یادت نیست، ولیمن خوب به یاد دارمبرای داشتنت..دلی را به دریا زدمکه از آب می ترسید!Magonic.ir...
بی قراری ام را به چه کسی باید ثابت کنموقتی یاد کسی میوفتی که زندگی ات بدون او هیچ رنگ و صدایی ندارد، این یعنی آغاز دلتنگیدلتنگی یعنی چی؟ چرا وقتی بی قراری مان معنای نبودن کسی است که تمام زندگیمان به بودن یا نبودنش بستگی دارد میگوییم دلمان تنگ شده است؟مگر کرم دارد؟ چرا برنمیگردد؟💔...
دلتنگی؛ اتفاقا، هم به زمان وابسته است، هم مکان...هرچقدر از زمان نبودنِ کسی بگذرد،دلتنگی هم به موازات آن بیشتر شده وَ تو و قلبت را به هم می فشارد...وجب به وجب که فاصله زیاد شود،دلتنگی نیز بیشتر و بیشتر شده تابه تو بفهماند جغرافیایش چندان هم بد نیست...دلتنگی مرد و زن و پیر و جوان نمی شناسد،همه را به یک چشم دیدهو دامَش را برای آنها پهن می کند.دلتنگی، کیسه ی اشک کسانی را پر می کند که زمان زیادی ست،کیلومتر ها دور از زاویه ی دید عزی...