إنَّ الذی یُحبُّ لا یُفَکِّرُ ... کسی که عاشق می شود، دیگر فکر نمی کند!
تو آخرین سرزمینی باقی مانده در جغرافیای آزادی تو آخرین وطنی هستی که از ترس و گرسنگی ایمنم میکند. تو واپسین خوشه و واپسین ماه واپسین کبوتر واپسین ابر. تو واپسین شکوفهای هستی که بوییده ام و واپسین کتابی که خواندهام آخرین واژهای که نوشتهام...
در آغوشم بگیرحس می کنم سرما را، بپوشان مرا قصه های کودکانه برایم بگو، پیشم بمان مرا آواز بخوان...
تمام زندگی بی تو ... سراسر سراب و ... تمام پرسشها بدون چشمانت فاقد جواب تو غیاب و طلوعی و ... طلوع و غیاب ... بدون چشمانت تاجم از خار است و مملکتم از خاک و تراب بدون آهنگ صدایت صدای ربابه بیمعناست و ... بدون لبانت طعمی ندارد شراب...