شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
انزجار از خیالمان دور استطالعِ هردوتایمان جور است"بِسْمِ رَبِ عَیونِکَ حُبۍ"چشم تو مثݪِ صبحِ پر نور است[من سراپا توام،،، سراپا عشق...تو سراپا منی،، سراپا منابتدا با من ،،، انتها با منتن به تن ، ما همیم و ما ازهمکه تویۍ راه طۍ شده تا من![باز در من تویی ، تویی درمن..._برشی از شعر...
من که سر داده ی توام ،،، اماسر تو روی شانه اش بود وشکل پیچک تنیده بودیدومن به خود شکل مار پیچیدممنکه خود را گزیده ام انگار.. برشی از شعر...