پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
میگویند فراموشی فرای هر دردیست نمیدانند که فراتر از فراموشی، همآغوشی با دلتنگیست......
سخن از پیوند سست دو نامو همآغوشی در اوراق کهنهٔ یک دفتر نیستسخن از گیسوی خوشبخت منستبا شقایق های سوختهٔ بوسهٔ توو صمیمیت تن هامان، در طراریو درخشیدن عریانیمانمثل فلس ماهی ها در آبسخن از زندگی نقره ای آوازیستکه، سحر گاهان فوارهٔ کوچک میخواند...
چه کسی می داندمعشوقه ی درخت ها کیستکه هر پاییزاینچنینبرای هم آغوشی اشعریان می شوند؟!...