سه شنبه , ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
پیدا بکن یک آدم ، آدمتری راوشانه های محکم و محکمتری را آقای خوبی که دلش سنگی نباشدمعشوقهای دوستت دارم تری را!من را رها کن هر چه می خواهی تو داریاز دست خواهی داد چیز کمتری را با گیسوانت باد بازی کرد و رقصیدو زد رقم آینده ی درهمتری را تو آخر این داستان باید بخندیپس امتحان کن عاشق بی غمتری را من می روم آرام ، آرام از همه چیزهر روز می بینی من مبهمتری را من را ببخش از این خدا حافظ، خداحا...پیدا نکردم واژه ی مرهمتر...
پیمان زندگیمرد: به نام نامی یزدانتو را من برگزیدم از میان این همه خوبانمیان این گواهان بر لب آرم این سخن با تو برای زیستن با تووفادار تو خواهم بود در هر لحظه در هر جاپذیرا می شوی آیا؟تو با من این چنین هستی که من با تو؟ زن: به نام نامی یزدانپذیرا می شوم تو را از جانهم اکنون باز می گویم میان انجمن با تووفادار تو خواهم بود، در هر لحظه، در هر جا، برای زیستن با توتو هم با من ...
به کام دوستان و بخت پیروزبرآمد باد صبح و بوی نوروزهمایون بادت این روز و همه روزمبارک بادت این سال و همه سال...
چشمانت راز آتش استو عشق ات پیروزى آدمى ستهنگامى که به جنگ تقدیر مى شتابدو آغوش اتاندک جایى براى زیستناندک جایى براى مردن...