پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اینک بهارسالی دگر گذشت و بهاری دگر رسیدفصلی پر از ترانه و گل های تر رسیدسردی دمار اگر چه درآورده بیشه راآخر کلاغ بخت سیاهش به سر رسیدساری بروی برگ صنوبر پرید و گفتشادانه شو که مرهم زخم تبر رسیداز پشت قاب پنجره گل های ارغوانتا آشیان بلبل خوش بال و پر رسیددل بد نکن که عطر خوش دلبرانه ایبا لحظه لحظه های طلوع سحر رسیداز شوکران فصل زمستان نگو که بازکام جهان به چشمه شیر و شکر رسیداینک بهار و خاطره ی جادوانه اشا...
بهارانه ۲چیزی دگر نمانده به سر فصل نو بهارراهی دگر نمانده به سر منزل قراربا هر نفس که می رسد از مشرق سحرکِل می کشد شکوه بلندای آبشارکم کم بهانه های دلم تازه می شودپای جوانه های طرب خیز روزگارباران گوهر است و زمرد که بی گمانپاشیده در حوالی پهنای این دیارای نازنین بیا که دلم با تو روشن استای مهربان بخوان دمی از دشت لاله زارما همرهان کوچه ی شوق و ارادتیمدلدادگان بیشه ی سرسبز انتظار...
بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیمبه پای سرو آزادی سر و دستی برافشانیمبه عهد گل زبان سوسن آزاد بگشاییمکه ما خود درد این خون خوردن خاموش می دانیم...
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشیکه بسی گل بدمد باز و تو در گل باشیمن نگویم که کنون با که نشین و چه بنوشکه تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی...
به کام دوستان و بخت پیروزبرآمد باد صبح و بوی نوروزهمایون بادت این روز و همه روزمبارک بادت این سال و همه سال...
بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمدنگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد...
بوی گل نرگس؟- نه،که بوی خوش عید است!شو پنجره بگشا،که نسیم است و نوید است.رو خار غم از دل بکن، ای دوست،که نوروزهنگام درخشیدن گلهای امید است.بر لالهء از برف برون آمده بنگر،چون روی تو، کز بوسه من سرخ و سپید است.با نقل و نبیدم نبود کار، که امروزروی تو مرا عید و لبت نقل و نبید است.گر با دل خونین، لب خندان بپسندیبا من بزن این جام، که ایام، سعید است!...
هوا عجیب بوی بهار گرفته استدستم را بگیرو برای لمس احساسی ترین باران به خیابان ببرخیالت راحت، این باراناز آسمان اردیبهشت می باردخیسمان نمیکندعاشق ترمان می کند !...
عطر یک شکوفه ی بهار نارنج ات برای من کافیست بهار، تا آمدنت را به انتظار بنشینم...
باز کن پنجره ها راکه نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیردو بهارروی هر شاخه، کنار هر برگ شمع روشن کرده ستباز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن !...
شکوفه های بهاری آواز قلب من است...
بهار جشن طبیعت است...
شکوفه در شکوفه پیچیده ست، و این آغاز فصل بهار است...
دوباره فصل بهار است و انگار زمین در حال شعر گفتن است...
نوبهار استدر آن کوش که خوشدل باشیکه بسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشینقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزافگر شب و روز در این قصه مشکل باشی...
تا تو با منی زمانه با من استبخت و کام جاودانه با من استتو بهار دلکشی و من چو باغشور و شوق صد جوانه با من استیاد دلنشینت ای امید جانهر کجا روم روانه با من است...
می چسبد در این بهارکنار این شکوفه هاکنار باران های بی قرار و ناگهانییک فنجان چای بهار نارنج...
فروردین را کوچه به کوچهمی گردم به دنبالتتا تو را از این بهار عاشقانهعیدی بگیرم...
عشق تو تصاویر بهارانه ی چالوسپر دلهره مانند زمستان هراز است...