شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
بوسه برفکوه را بههم ریختبوسه بارانزمین را غرق کردتو بیرون نیابرف و باران رابه گردن تو می اندازند... !...
افکار تبخیر می شودکارگردانمیزان سِن رابا هیجان می چیندازکات خبری نیستدوربین روی ما زوم شدهسناریو را کشورهمسایه ترتیب دادهما فقط بازی می کنیموجشنواره درانتظار اِکرانروز شماری می کند...