پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
وقتی خیلی کوچیک بودیم همیشه ادای آدم بزرگ ها رو در می آوردیم یکم بزرگ تر شدیم، آرزوی بزرگ تر شدن می کردیم الان که بزرگ شدیم، خیلی دلمون می خواد خواب بچگی هامون رو ببینیم چون اون روزها پر از شادی و بی خیالی بود، یادآوری اون لحظات می تونه به ما حس خوبی بده. دلمون می خواد دوباره با دوستانمون بازی کنیم، زیر درخت ها قایم موشک بازی کنیم و بدون هیچ نگرانی، فقط بخندیم و لذت ببریم. شاید بزرگ شدن به معنای از دست دادن اون سادگی ه...
اگه یه روز میخواستمت بزار به حساب بچگیم...
داستان من و زیبایی تو یک خط استبچگی کردم و از لای لجن گل چیدم...
من اصلا نفهمیدم جوانی یعنی چه؟من یک راست از بچگی به سن کهولت رسیدم....