پنجشنبه , ۲۲ آذر ۱۴۰۳
نگاه کن چه پیر می شوندرویاهایی که تو را نیافتهجهان را ترک می کنند...
و چه اندوه غلیظی ستجهانی که در آن عشق فریب است......
شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟گره ات کور شود غم به روانت برسد؟...
من بی تو در غریب ترین شهر عالممبی من تو در کجای جهانی که نیستی...
چه فرق می کند تو در کدام فصل بیاییبیابهار می کنم جهان را...
تو خیره به جهانی و ...من خیره به تو...
کجای جهان رفته ای؟باز نمی گردی/ می دانم......
نقطه یامنِ جهان شیبِ کمِ شانه ی توست .......
ای تف به جهان تا ابد غم بودنای مرگ بر این ساعت بی هم بودن...
جهان اگر برپاست هنوز کسی / کسی را دوست دارد اگر چه دیراگر چه دور...!...
چه فرق می کند تو در کدام فصل بیاییبیابهار می کنم جهان را !...
دردم این است که من بی تو دگر / از جهان دورم و بی خویشتنم...
و دایره ی حضورت جهان را در آغوش می گیرد...
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت......
تمام گوشه های جهان را هم بگردی .....جگر گوشه ام تویی️...
با اسمِ کسیاگر دلی می لرزدحالیست که برهمه جهان می ارزد...
به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ...
زمانه قرعه ی نو می زند به نام شماخوشا شما که جهان می رود به کام شما...