پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دم کام بودم ، که با تو بودمدر هر روز و شبمن دلتنگی بودمتوی خاطره های شبمن زخم بودم ، زخمدر دل تنهاییمن آرزو بودمتوی درختان بهاریمن آسمان بودم ، آسماندر سینه ی غروبمن تویی بودمتوی هر نفس دم بعد دم...
کام بودم ، که با تو بودم در هر روز و شبمن دلتنگی بودم توی خاطره های شبمن زخم بودم ، زخم در دل تنهایی من آرزو بودم توی درختان بهاریمن آسمان بودم ، آسمان در سینه ی غروبمن تویی بودم توی هر نفس دم بعد دم...
مشق عشق در دل نویسم نوش هجر در کام تلخ زهر خندی بر لب و داغی به سینه از غمشفیروزه سمیعی...
غمت غلیظ ترین کام است…...
ساقی بیا که از مدد بخت کارساز کامی که خواستم ز خدا شد میسرم...
نَقل قهوه ی تلخ است وُکام تلخ کاری از نُقل مشکل گشا بر نمی آید...
زندگی به من آموختآنکه کام دیگری را تلخ می کند...غیر ممکن استکام خودش شیرین باشد......
فتح جهان به دست رفاقت محقّق استدنیا به کام حضرت دشمن همیشه نیست...
خوش و خرم، دلش شاد و به کامش بود دنیا یشفقط یک نکته میماند، که او آن لحظه بی من بود...
زندگی به من آموختآنکه کام دیگری را تلخ می کندغیر ممکن استکام خودش شیرین باشد...
شیرینیات به کام رقیب است و تلخیاش عمری مرا به خلسهی بیداد میبَرَد......
این شعرگوشه ی دامن زنی از ذشتستان استبتکاندش...کام تمام گنجشک های جهانشیرین می شود...
دلبر که جان فرسود از اوکام دلم نگشود از اونومید نتوان بود از اوباشد که دلداری کند...
زمانه قرعه ی نو می زند به نام شماخوشا شما که جهان می رود به کام شما...
من پیام وصل بودم در نگاهی شوخ من سلام مهر بودم بر لبان جام من شراب بوسه بودم در شب مستی من سراپا عشق بودم ، کام بودم ، کام ......