بر "دار" شب فرش می بافت صبح امید را دلتنگیم
یک نفس خندید و آتش بر دلم دلدار زد با همان لبخند شیرینش مرا هم دار زد
میرود اینجا سر هر بی گناهی پای دار بار کج این روزها اغلب به منزل میرسد