صبح که شعرم بیدار میشود میبینم بسترم سرشار از گُلِ عشق توست و عشق تو آفتاب است آنگاه که درونم طلوع میکنی و میبینمت
سرشار از هیچ شده ام بی تو! پای ماندنم دیگر سخت می لرزد...