شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
واحد زمانیِ زندگیِ من:نفس کشیدن بر حسب بودن در کنارِ "تو"ِ...
در این هوافقط یڪ وعده آغوش تو میچسبدلب سوز و لب دوز؛چاے را بعدا هم میشود خورد....
عاشقانه هایم تمام نمی شود؛وقتی گرمای وجودت را، میان بازوانت حس میکنم..!!...
چقدر همه چیزبه درستی اندازه ست!قد و قواره ی منبرای در آغوش تو بودن!...
«تو»زیباترین اتفاق شب های منیاتفاقی شبیه ماه در تاریک ترین شب جهان...
حتی همین تهرانِ تا تجریش آلودهعاشق که باشی آسمان محشری دارد......
من در منظومه ی عشقسیاره ی احساسی هستمکه تا قیامتبه دور دوست داشتنت می گردم......
تو حرف بزن که روزگار صدایش قشنگ شود...
چو ز چهره برگشایی تو نقاب، عقل گویدقلم است و نرگس و گل نه دهان و چشم و بینی...
فقط لبخند بزن.لبخندت،تمام عمرم را «بخیر» می کند......
به نفس می مانیبی وقفه می خواهم تو را ......
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم...
آغوش توآن قفسِ شیرینى استکه هیچ پَرنده ایقصد رهایى از آن را ندارد...!...
میان این همه هیاهو؛تو آن آرامشی باشکه یکباره نازل می شود...!...
مرده آن نیست کهدر قبر و کفن خوابیدهلحظه ای بی تومرا حال هزاران مرگ است...
تورا جانم صدا کردم، ولیکن برتر ازجانی...
عید قربان آمدو عیدم شده چشمان توای به قربان نگاهت جان من قربان تو...
من و عشق با هم قمار کردیممن تمامم را به پای چشم هایش باختم ......
تو بخند تا من ثابت کنمنقشی خوش تر از لبخند تو نیست در جهان...
این که در سینه من هست تو هستی دل نیست...
واسه اینکه روزی نتونی بریدارم دور قلبم قفس می کشم...
من عصر یخبندانم و تابان ترین خورشید تودنیای من شد یک نفر آن هم که بی تردید تو...
عشق جانتو ڪَلِ یاسیُ نرڪَسیُ نسترنیتو عشقیُ نفسیُ آرامِ جانی......
آرزوم داشتن فرصتیست برای پیر شدن با تو...
مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی دارم تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی...
این یک حقیقت است که دنیا برای منتنها به چشم های تو محدود می شود...
من هنوز هم به خنده هایت خوشموقتی که میدانم خنده هایتآرام بخش ترین مسکن دنیاست......
خیالتاز آنچه که فکر می کنیبه من نزدیک تر است ......
بگذار بشنوند همه،این که ننگ نیستاین زندگی بدون تو اصلا قشنگ نیست...
در آغوشم بگیرتا "بهار" رابرایت معنی کنم......
آغوشتهر چهار فصل"تابستان" است......
من همانمکه تو غمگین بشویمی میرد .......
می خواهم ببوسمتطوری که ریشه های غمدر تن اتبی مختصات شوند...
هرگز نکشم منّتِ مهتاب جهان راتاریکی شب های مرا، روی تو کافیست...
تو بخند، که بهترین تصویر دنیا عکس خندیدنته...
جمعه بایدچشم هایت رادر آغوش کشیدغصه ها به اعتباربودنتکم می شوند...
حواشی را بیخیال!حال خنده هایت چطور است؟...
لب هایت که میخندند کل جهان دوست داشتنی میشود!...
خوب است که هرثانیه درگیرتوباشم پابندتودربندتوزنجیرتوباشم...
دوست میدارم تو را، تنها تو را، تنها تو راتا قیامت یا تو را، یا هیچکس را، یا تو را...
من و دل بریدن از تو؟چه محال خنده داری......
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزیباز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر...
و هرگز آفتاب صبحآنقدر گرم نمیکند مرا،که حضور تو......
غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد...
زندگی بهترین اتفاق دنیاست! من این را با تو دوست دارم...
“من” زن زندگی می شوم اگر زندگیم “تو” باشی...
من تو را فراوان دوست خواهم داشتنه به مقدار لازم...
دست های تو مرا ارامم کرد.دست های تو دنیای مرا رنگین کرد....
این روزها،هوای ما سیاه و سمی ست...پناه بر آسمان چشمانت!!!رضا یاراحمدی...
کارم تمام است!مثلِ نقشه ی لو رفته ی یک گنج!دوستش دارمو میداند......